{شایعات واقعین}
زین: راستشو بخای
زین:وقتی طرفدارا این شایعه روپخش کردن که دیکت نزدیک 10-12 اینچه من اینطوری بودم که "به هیچ وجه"
زین:ولی بعدش که برای اولین بار سکس داشتیم ،من اینطوری بودم که
زین:"یاابرفرض"
زین:من واقعا فکر میکردم قراره اون سوراخ برای همیشه باز بمونه
لیام: معن هنگم،واقعا
لیام:ولی تو الان اینو به من میگی چون....؟
زین:یه مرد نمیتونه در مورد دیک بزرگ دوس پسرش فکر کنه بدون اینکه مورد سوال پرسیدن واقع بشه؟
لیام:آرع ولی
لیام:زین ما وسط یه مصاحبع عیم
■■■■■
یاد خودم افتادم که سر کلاس فیزیک رول میرم.
![](https://img.wattpad.com/cover/142727382-288-k303421.jpg)
YOU ARE READING
ilysm [ZIAM]
Fanfiction[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions