{#خوابیدن_با_پلیورت}
زین: بیبی،پلیورم رو اونجا جا گذاشتم؟
لیام: نه
لیام:هیچ پلیوری اینجا نیس، نه
لیام:ناع
لیام:اصن پلیور چی هست
زین:وتف
زین:حتی موقع تکست دادن هم نمیتونی دروغ بگی؟
زین:فک میکردم پدرمادرت بهتر از اینا تربیتت کردن *سرش را با تاسف تکان میدهد*
لیام:میدونم
لیام: :(
زین:چرا نمیخای پلیورم رو بهم برگردونی؟
لیام:فقط چون
لیام:تو لندن رو این چند روز ترک میکنی و همه چیزایی که مال تو بود و که من داشتم توی لس آنجلسه
لیام:پس من خاستم پلیورت رو نگه دارم تا این چند روزی که نیستی من باهاش بخابم
زین:چرا میخوای باهاش بخوابی؟
لیام:چون دلم برات تنگ میشه و اون بوی تورو میده
زین:بوی سیگار و ژل مو؟
لیام:خونه
لیام:ولی آرع،اونام همینطور
لیام:قسم میخورم بعضی وقتا میتونم ضربان قلبتو بشنوم. سبک و پیوسته. این چیزیه که کمکم میکنه شبا خابم ببره .
لیام:زین؟
زین:در حد مرگ عاشقتم
لیام:منم عاشقتم ، ومتاسفم برای دزدیدن پلیورت . همین الان بهت پسش میدم اگه بخای.
زین:پلیور رو نگه دار ،بیب.
لیام: :)
■■■■■■■
چرا انقدر کیوت:"
![](https://img.wattpad.com/cover/142727382-288-k303421.jpg)
YOU ARE READING
ilysm [ZIAM]
Fanfiction[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions