{نجاتمون بده}
لیام: زینن کمکم کن یا حضرت عباس کمکم کنن
زین: چه مرگته؟!چی شده؟!
زین: بخدا لیام ، اگه تخمات دوباره توی زیپ گیر کرده باشه .
لیام: ایندفعه قضیه اونا نیستن
لیام: لویی عه
زین: خدایا لویی چش شده؟
لیام: اون بیرونع برای خونریزی
زین: ایندفعه دیگه چه کردی؟
لیام: چی باعث شده فکر کنی من کاری کردم؟
زین: اوم لویی "بیرونه برای خونریزی " بخاطر یه دلیلی
لیام: بچ ایطور ب نظر میرسع که من میدونم
زین: ...ببخشید؟
لیام: منظورم این بود بزرگوار
لیام: ملکه
لیام: پادشاه
لیام: نمد من متاسفم من به یع نفر دیگع که بخاد منو بکشه نیاز ندارم
زین: هرچی.
زین: کجایی؟
لیام: یع کمدی چیزی
لیام: زودتر بیاع
زین: به روش خودم حلش میکنم.
لیام: میتونم صدای کفش های 2 اینچیشو ازینجا بشنوم
زین: فقط صبر کن.
■■■■■
شریامم که تمومممممفوتبالی هستید؟
بگید که فقط من نیسدم که پشمام با جام جهانی امسال ریخته😐
طرفدار چه تیمی هسدید؟
![](https://img.wattpad.com/cover/142727382-288-k303421.jpg)
YOU ARE READING
ilysm [ZIAM]
Fanfiction[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions