{6:57 p.m}

1.5K 284 60
                                    

{اوه صلام}

لیام: صلام بیب

لیام: امیدوارم آماده باشی امروز قطار پینو رو برونی

لیام: با تمام سرعت میاد سمتت

زین: سلام لیام! من مامان زینم، تریشا .زین همین الان برای چند دقیقه رفت حمام

لیام: اوع مای فاکینگ گاد

لیام: سلام خانم مالیک

لیام: شما اونو نخوندید ،مگه نه ؟

زین: من خوندمش!

زین: به نظرم این کیوته که میخای به زین کولی بدی 

لیام: اوه

لیام: کولی دادن

لیام: آره دقیقا

زین: اون باید تو همه جای خونه سوارت بشه هاها :)

لیام: اوه خدای من

لیام: معلومه که اینکارو میکنه

لیام: هاها

زین: زینی همین الان برگشت ، بای لیام!

لیام: خداحافظ خانم مالیک

زین: مامانم همین الان بهم گفت این کیوته که منو کول میکنی

زین: چه غلطی کردی؟

لیام: تاحالا هیچوقت تو زندگیم انقدر نترسیده بودم

■■■■■■

از کون شانس آورد

آخرین بار که از کون شانس آوردین کی بود؟

فعلا که دارم هی بدشانسی میارم -_-

آخریشم در رفتن انگشت شست دست راستم

اصن نمیدونستم انگشست شست انقدر کاربرد داره

ilysm [ZIAM]Where stories live. Discover now