{نمد و بتخمم}
زین: سلاااااام عزیزم
زین: لیاااااامم
زین:هاعییی
زین:جواب بده لطفا
زین:من متاسفممم
زین:ددییییی
لیام: چیه
زین:فقط میخاستم بهت بگم تا ۲۰ دقیقه دیگه اونجام
زین:ما قراره کلی خوش بگذرونیم ؛)
لیام: همم مثه شکستن اون یکی پام
زین:خدایا لطفا تمومش کن
زین:من متاسفم
زین:چند دفعه مجبورم بهت بگم
لیام: نمد و بتخمم
زین: ): ولی لیام
لیام: چیه
زین:من متاسفم
لیام: جالبه ولی متاسفم پای منو درست نمیکنه
زین:میدونم نمیکنه
زین:ولی آرامش بخشه و تو مجبوری بالاخره منو ببخشی.
لیام: حالا
زین:لیام جیمز پین
زین:من تا یه ربع دیگه اونجام و تا اون موقع که برسم اونجا ، تو رو تخت خواهی بود و برای من خودتو آماده میکنی
لیام: برای اینکه هلم بدی؟
زین:نه.
زین:میخام سوارت بشم.
لیام: اوه
لیام: برام مهم نیس
زین:چرا خیلیم برات مهمه
لیام: نه اصن
لیام: حالا هرچی ، وقتی تو راهی میتونی چنتا بیسکوییت پاپتارت بگیری
لیام: این پای شکسته گرسنه ام میکنه
زین:من
زین:باشه
زین: ):
■■■■■■
وقتی لیام کصکش میشود....
باید خاطر نشان کنم که من قراره با این وضع ووتا و سین ها سکته کنم
![](https://img.wattpad.com/cover/142727382-288-k303421.jpg)
आप पढ़ रहे हैं
ilysm [ZIAM]
फैनफिक्शन[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions