{نجاتمون بده}
لیام: خدای من خدای من خدایا زی کمک
زین: مشکل چیه ؟!؟!
لیام: آی خدا توروخدا نخند
زین: مسیح لیام، فقط بهم بگو!!!
زین: حالت خوبه؟!
زین: لیام جواب بده
لیام: تخمام تو زیپ گیر کردن به کمکت نیاز دارم
زین: شوخی میکنی
لیام: زِن من جدیم، سری بیا اینجا انداز فاک درد دارع
زین: و تو تصمیم گرفتی بهم تکست بدی و زنگ نزنی؟!
لیام: زین 2015 فاکیه
لیام: کدوم کصی دیگه از گوشیش برای زنگ زدن استفاده میکنه
زین: اوم شاید کسی که تخماش توی زیپ گیر کرده
لیام: فقط بیا اینجا و کمک کن
لیام: زد بیا من نمت تخمام رو تو این سن از دست بدم ، میخام بچه دار بشم
زین: لازمه بهت یادآوری کنم ما هر دو مون مردیم؟
لیام: فقط بیا اینجا همین الان
زین: باشه باشه . زیپ رو نکش.
زین: لیام ؟اونجایی؟
زین: لیام؟!!؟؟؟!؟
لیام: دیگه دیرع....
■■■■■
عاقا من دردم گرفت...
ESTÁS LEYENDO
ilysm [ZIAM]
Fanfic[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions