{شب خاص}
لیام: بیا
لیام: همین الان
زین: نمیتونم جدی بگیرمت وقتی از کلمه ای مثل "بیا" استفاده میکنی (همون بیا معروف وسط سکس :/ )
لیام: خب به نفعته که جدی بگیریش چون ما قراره زیاد ازین کلمه استفاده کنیم
لیام: بیا خونه واست سورپرایز دارم
زین: اوه عزیزم
زین: لیام، یه چیز خاص برای ما برنامه ریختی؟ ;)
لیام: آرع
لیام: و قسم میخورم از هیچ کس کمک نخاستم
لیام: من همه چیز رو خودم انجام دادم چون میدونستم تو تحت فشار روانی قرار میگیری و این چیزا و من میخام اینو خصوصی و خاص بکنم
زین: آو لیام
زین: چرا اینطوری تایپ میکنی
لیام: دارم جیغ میکشم
زین: اوووه چرا؟
لیام: چون من نگرانم
لیام: و چون من واقعا میخام این خاص باشه
لیام: و چون من خیلی گشادم تا ازین حالت خارجش کنم
زین: 😂😂 آروم باش بیب ، من میدونم این قراره فوق العاده باشه
لیام: زین العاده
زین: آره :)
لیام: حالا بیا اینجا
زین: هلم نکن. زمان میبره تا خوشتیپ شم
لیام: باشه
![](https://img.wattpad.com/cover/142727382-288-k303421.jpg)
YOU ARE READING
ilysm [ZIAM]
Fanfiction[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions