{پیام دادن نصفه شبی}
لیام: هی
لیام: زین
زین: وتف لیام ساعت 3 نصفه شبه و تو دقیقا کنار من خابیدی .
زین: اونطوری لبخند نزن ،حال بهم زنه.
لیام: فقط تو خیلی زیبایی وقتی خوابیدی
زین: میدونی که میتونی همینو تو صورتم بگی
لیام: ولی نمیخاستم بیدارت کنم
زین: تکست دادن به من بازم منو بیدار میکنه
لیام: هاه،درست میگی 😂😂😂 اوپس
لیام: ولی راست میگی
زین: تکست دادن رو تموم کن و منو بغل کن
■■■■■■■■
منو مامانمم همینطوریم😐
فقط فرقش اینه که مامانم هی دستور میده فلان چیزو بیار 😐کاور چقدر خوشگله😐
ایشالله مبارکش باد💦😐
با تشکر از ننه جان nila95niloo
![](https://img.wattpad.com/cover/142727382-288-k303421.jpg)
YOU ARE READING
ilysm [ZIAM]
Fanfiction[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions