Last Decision P28

3K 226 69
                                    

قبل از ‌ شروع این قسمت یه موضوعی رو باید بگم
خب راستش هر چی بریم جلوتر بیشتر متوجه می‌شید که خیلی از اتفاقات و شخصیت ها میتونن به هم مرتبط باشن و همینطور جواب خیلی از سوال هایی که براتون پیش میاد میتونه دقیقا جلوی چشماتون و توی خود فیک باشه
مثلا قسمت پیش مشخص شد که هیوری خواهر سوآس ممکنه این سوال پیش بیاد که حالا که خواهر همدیگه هستند کدوم بزرگتره یا کدوم کوچیکتر یا حتی حالت سوم.. خب جواب این سوال برمیگرده به قسمت اول و صفحه های اول که سوآ به جایی که هیوری دفن شده رفته و باهاش دردودل میکنه و اونجا بهش میگه با اینکه همسن هم بودیم اما تو مثل یه خواهر بزرگتر ازم مراقبت کردی
این فقط یه نمونه بود برای اینکه بگم خیلی اتفاقات یا قسمت ها میتونن باهم در ارتباط باشن.
________________________

( ادامه )

با تموم شدن جمله ی تهیونگ، جیمین نیشخندی زد :" خب؟ اگه کسی غیر از تو بهش دسترسی نداره پس کجای کار اشتباهه؟ خودت با این دست های بسته که نمیتونستی انجامش بدی نه؟
صورت تهیونگ رنگ پریده تر از هروقت دیگه ای بود و زیر چشماش گود رفته بود
هرکسی بهش نگاه می‌کرد شاید دلش میسوخت
چون یه پسر با خون های خشک شده روی صورتش، زخم تازه ی گوشه ی لبش و پارگی لباس هاش اون هم به خاطر ضربه های زیادی که به بدنش زده شده بود، دلسوزی داره
تهیونگ زبونش رو روی لب های کاملا خشک و ترک برداشته اش کشید و آروم لب زد:" تا وقتی که..اینکار به ضرر باند.. و نابودی همتون باشه..اهمیت نمیدم.. کی همچین لطفی میکنه
جیمین انتظار این واکنش رو داشت و ترجیح داد به روش خودش عمل کنه
توی صورت تهیونگ خم شد و شونه های پسر رو بین انگشتاش گرفت و فشرد .. به اجزای زخمی صورتش با دقت نگاه کرد و زیر لب "احمقی" گفت
چشما‌شو ریز کرد و همونطور که نیشخند جذابشو به نمایش میذاشت حرفاشو به زبون آورد :" تو از عشق اون دختر به این حال افتادی؟ واقعا که احمقی کیم تهیونگ..فکر میکنی اون عشق کاملا خالصانه بوده ؟
اخم ریزی بین ابروهای پسر نشست :" چی میخوای بگی ؟!
جیمین خودشو عقب کشید و دستاشو داخل جیب های شلوارش فرو برد :" چی میخوام بگم؟ یعنی متوجه نشدی؟ انقدر از اون عشق کور شدی که نمیبینی؟
سرشو به معنی تاسف تکون داد و شروع کرد به قدم زدن دور صندلی که تهیونگ به اون بسته شده بود :" یادته جونگ کوک به من و یونگی دستور داد که هیوری رو بکشیم؟! درسته که هیچکدوممون نمیدونستیم همچین وظیفه ای داریم اما حدس بزنی چی؟ تو میدونستی جونگ کوک چی میدونه؟
از حرکت و قدم زدن ایستاد و اینبار صندلی رو به طرف خودش برگردوند که باعث کشیدن پایه های صندلی روی زمین و ایجاد صدای گوش خراشی شد
چشماشو به خاطر اون صدا بست اما باز هم ادامه داد :" بذار خلاصه بهت بگم تهیونگ..هیوری اونقدرا هم پاک نبوده .میدونی منظورم چیه؟
انگشت اشارشو بالا آورد و طوری که انگار فقط با خودش حرف میزد ادامه داد :" بینگو..هیوری همون زمانی که با تو بود، بدنش رو به من و یونگی هم فروخته بود و مدارکش هم موجوده..جونگ کوک این مدارک رو داشت و سعی کرد کمکت کنه 

Last decisionNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ