Last Decision P31

2.1K 190 53
                                    


در های مجلل کافه با نزدیک شدن بهش باز شدن و پیشخدمتی با احترام نود درجه ای اونو به داخل و جایی که باید میرفت راهنمایی کرد
سوآ با قدم های نامطمئن ولی تمرین شده ای به طرف میزی که اون مرد قرار داشت رفت
صدای پاشنه های کفشش در تمام کافه اکو میشد و شاید کمی مقتدرانه به نظر میومد
با هر قدمی که نزدیک تر میشد قفسه ی سینش بالا و پایین میرفت و از اینکه میخواد با یه خلافکار اون هم به تنهایی روبه‌رو بشه لرزی به جونش افتاد
اون مرد با متوجه شدن حضور سوآ پایه های باریک و ظریف جامی که بین انگشتاش بود رو روی میز رها کرد
با لبخند از روی صندلی بلند شد و در همون مسیری که به سوآ برسه دکمه های کت گرون قیمت و خوش دوختش رو می‌بست
دختر از دیدن مردی که انگار در دهه ی سی سالگی به سر میبره کمی متعجب شد و انتظار داشت با مرد مسن تری مواجه بشه
اون مرد قد بلند و لاغر اندام با احترام دستش رو دراز کرد و با گرفتن دست سوآ بوسه ای روی اون گذاشت و خودش رو معرفی کرد :" لیام
در مقابل لبخندی زد
+سوآ
با دستش به میز اشاره کرد و قبل هرچیزی نزدیک میز شد و صندلی رو برای سوآ عقب کشید
سوآ توی ذهنش" چه محترم" ای گفت و روی صندلی نشست
همونطور که لبخند به لب داشت سعی کرد بحثی رو باز کنه
+راستش از شنیدن اسمتون کمی متعجب شدم انتظار نداشتم که...
کسی که خودش رو لیام معرفی کرده بود خنده ی جذابی کرد و حرف سوآ رو ادامه داد :" انتظار داشتید اسم و فامیل چینی بشنوید درسته؟.. این حقیقته که منو بیشتر شریک چینی خطاب میکنن ولی به این معنی نیست که باید تمام حقایق رو نشون بدم..دلیلی نداره همه اسم حقیقیم رو بدونن..این تجارت اینطوری کار نمیکنه خانم جوان
سوآ سرشو به آرومی تکون داد ولی توی ذهنش یه کلمه ی دیگه اکو شد
"زیادی مرموز"
+میتونم بفهمم. با اینکه زمان زیادی از ورودم به این تجارت نمیگذره اما تجربه های زیادی کسب کردم
همونطور که پیشخدمت جام سوآ رو با مهارت پر میکرد لیام نگاهشو به دختر دوخت :" حقیقتا ناراحت شدم
سوآ با حالت تعجبی صورتش رو کج کرد
+ناراحت؟ به چه دلیل؟
لیام جام خودش رو دوباره توی دستش گرفت و قبل از اینکه اونو برای زدن جام هاشون به هم بالا بیاره جواب داد:" اگه میدونستم قراره همچین خانم زیبایی رو ملاقات کنم بیشتر تدارکات میدیدم
سوآ توی دلش گفت زبون باز هم که هستی و به این افکارش پوزخند محوی زد
جام هاشون رو با ضربه ی آرومی به هم زدن..
+حقیقتا منم از دیدن شما شوکه شدم انتظار داشتم با مرد مسنی روبه‌رو بشم
بعد از گفتن این حرف جرعه ای از شرابش رو نوشید.
لیام خنده ی معناداری کرد و با نیشخند نگاهشو روی سوآ ثابت نگه داشت ‌:" مثل سران باندتون که یه مشت پیرمرد دور هم جمع شدن و ادعای برتری و قدرت میکنن؟ راستش بهتره از الان بهت هشدار بدم اگه منو مثل اونا میبینی و با پیشنهاد های مسخره پیشم اومدی از همین راهی که رسیدی برگرد
سوآ اول موهاش رو پشت گوشش گذاشت و با گذاشتن جامش روی میز چهره ی خونسردی به خودش گرفت
+مستر لیام من برای امضای قرارداد شراکت اینجا اومدم و تا امضای شما پای اون برگه نباشه جایی نمیرم
مرد یه تای ابروش رو بالا انداخت و انگار که با موضوع جالبی مواجه شده دستشو زیر چونه اش گذاشت :" چی باعث شده فکر کنید میتونید منو راضی کنید..مطمئنم که میدونید هرکسی نمیتونه به راحتی منو راضی کنه مخصوصا برای خانمی مثل شما که ممکنه درد زیادی داشته باشه
از اینکه به همین زودی اون روی اصلی خودشو نشون داد خوشحال شد
چشماشو ریز کرد و با بلند شدن از روی صندلی به طرف مرد رفت
پشت به مرد ایستاد و با گرفتن شونه هاش، لب هاش رو به طرف گوش لیام نزدیک کرد
با لحن اغوا کننده ای زمزمه کرد
+برای کسی مثل من میتونه درد آور باشه آره؟
فشار دستاشو بیشتر کرد و با چفت کردن دندون هاش روی هم غرید
+ فراموش نکن که من همسر جونگ کوکم..ملکه ی امپراتوری جئون و رئیس فعلی باند..ارزش منو با حرفات پایین نیار چون به اندازه ی همسرم میتونم ترسناک باشم

Last decisionWhere stories live. Discover now