Last Decision P29

2.5K 201 60
                                    


با اینکه توی موقعیت خوبی قرار نداشتند اما لبخند کوچیکی به سوآ زد تا اون رو آروم کنه و بهش اطمینان خاطر بده
-گفتم فقط اگه نیاز بود از این اسلحه استفاده کن..
سوآ با چشمای اشک آلودش به جونگ کوک خیره شد و خواست دوباره مخالفت کنه ولی پنجره ی بزرگ اتاق با صدای بدی شکسته شد و این یعنی اونا کاملا در خطر بودند
سوآ دستش رو جلوی دهنش گذاشت تا صداش در نیاد ولی بدنش لرزید و به بازوی جونگ کوک چنگ انداخت
جونگ کوک سوآ رو توی آغوشش گرفت و نزدیک گوشش با صدایی که سعی در کنترلش داشت زمزمه کرد
-به آخرین اتاق که توی راهرو قرار داره برو..
دختر اسلحه ای که توی دستش بود رو به وسط سینه ی مرد کوبید و با لحن عصبی غرید
+تا تو با من نیای هیچ جا نمیرم جئون
جونگ کوک ته دلش از این اهمیت سوآ لرزید و دوست داشت ساعت ها به این کارهاش خیره بشه ولی نه وقتش بود نه موقعیتش
شونه های دختر رو گرفت و با لحنی کاملا دستوری شروع به حرف زدن کرد
-تو به اون اتاق میری و کتابخونه ای که اونجا وجود داره رو به داخل هل میدی تا در مخفی باز بشه.. و برای باز شدن در مخفی از رمز 1125 استفاده کن..اونا قصد کشتن منو به این راحتی ندارن و میخوان  عذابم بدن پس اگه تو رو گیر بیارن به خواسته اشون رسیدن سوآ..همین حالا برو
در حالی که بغض سنگینی توی گلوش گیر کرده بود اخم کرد
نگرانی جونگ کوک رو درک می‌کرد اما پس نگرانی خودش چی؟ اگه دوباره جونگ کوک نباشه ایندفعه واقعا براش توانی نمیمونه
اگه جونگ کوک میخواد برای راحت بودن ذهن خودش از سوآ که نجات پیدا کرده خودخواه باشه پس چرا اون نتونه؟!
با همون لحنی که جونگ کوک ازش استفاده کرد لب زد
+من از زیر دستات نیستم پس سعی نکن بهم دستور بدی..تو با من میای وگرنه من از جام تکون..نمیخورم
با صدای پاهایی که داشت اطراف خونه می‌پیچید و نشون میداد افراد اون آدم برای گرفتنشون دارن نزدیک و نزدیک تر میشن سریع دست سوآ رو گرفت و به طرف همون اتاقی رفت که ازش حرف می‌زد
-با این لجبازیت دوتامون رو توی دردسر میندازی
به وسط راهرو رسیده بود که صدای شخص سومی اونا رو از حرکت نگه داشت:" همونجا بایستید
پوزخند صدا داری زد و همونطور که داخل یه دستش اسلحه بود و با دست دیگه اش سوآ رو با خودش می‌کشید، صداشو بلند کرد
-ما جایی نمیریم
ولی قبل از اینکه دوباره حرفی بزنه به عقب چرخید، دست راستش رو بالا آورد و دور گردن سوآ حلقه کرد تا مانع دیدن سوآ از صحنه ای که قرار بود اتفاق بیفته، بشه
کنار گوش سوآ زمزمه وار و دقیقا همزمان با کشیدن ماشه ی اسلحه زمزمه کرد
-برای تک تک کارایی که می‌کنم متأسفم
و بعد از اون صدای افتادن جسم شخصی که به نظر میومد زندگیش به پایان رسیده به گوش رسید
سوآ قلبش فشرده شد چون جونگ کوک همین الان جون کسی که پشت سرشون بود رو گرفت.. یه قتل دیگه
قبل از اینکه افکارش پیشروی کنه جونگ کوک اونو با عجله به طرف همون اتاق برد
اتاقی کاملا عادی و تقریبا شبیه به اتاقی که درش قرار داشتند
جونگ کوک سریع به طرف کتابخونه ی گوشه ی اتاق رفت و اونو به طرف داخل هل داد
در مخفی پشت اون قرار داشت که فقط با رمز باز می‌شد
با زدن رمز در باز شد
دختر رو به داخل فرستاد و خودش پشت سرش وارد شد
سوآ تعجب کرد که ایندفعه اتاقی رو میدید که به اتاق های عمارت کاملا شباهت داشت
دوباره رنگ مشکی و طلایی با این تفاوت که یه طرف اتاق کاملا با کامپیوتر ها و صفحه هایی مجهز و بزرگی پوشیده شده بود که تمام قسمت های ویلا رو نشون میداد و این یعنی در تمام بخش های ویلا دوربین مداربسته کار شده بود
+ای..
جونگ کوک انگار که ذهن عروسش رو خونده باشه ادامه داد
‌-گفتم که این ویلا قرار بود فقط در ظاهر متفاوت باشه

Last decisionHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin