"خب لیسا الان حالت چطوره؟" رزی ازم پرسید و کنارم نشست."حالم ؟ کاملا خوب شدم، راستش ی چیز اونورتر از خوب, عالیم، بعد از اون تایم هاتی که با جنی داشتم، کاملا حالم خوب شد" ولی بجاش گفتم. "الان حالم بهتره."
"که اینطور، جنی هم کارش حرف نداره ها واس خودش یه پا دکتره." رزی بهم تیکه انداخت. اینکارش باعث شد جیسو باعصبانیت بهش نگاه کنه."یاه پارك چه يونگ، منظورت از حرفی که الان زدی چی بود؟"
"منظوری نداشتم بیب."
"لالیسا، مای گاد! یه نفر واست گل فرستاده." صدای جیغ وندی بود که از بیرون میومد.
گل؟ یعنی کی واسم گل خریده؟ بعدش جنی رو دیدم که اخم کرده، اوه اوضاع خوب نیس. جیسو هم با عصبانیت بهم خیره شده بود. چی کار کنم دوباره به جنی اعتماد کنه؟ تف تو این زندگی.
رفتیم پایین تا ببینیم کی واسم گل فرستاده.
"از طرف بمبم." اونها گفتن.
جنی ابروهاشو بالا انداخت. یا اباالفضل یادم رفته بود در مورد بمبم بهش بگم. "بخدا فقط یه دوسته، یادته گفتم یه نفر بود تو تایلند بهم کمک کرده بود؟ این همونه."
"های لیسا، شنیدم برگشتی به کره، اوضاع اونجا خوبه؟ امیدوارم خوشحال باشی و خوب استراحت کنی. روزهایی که باهات بودم خیلی بهم خوش گذشت. کاش دوباره ببینمت. امیدوارم یه روز دوباره سر راه هم قرار بگیریم." ایرین نوشته رو خوند. "مطمئنی فقط یه دوسته؟ انگار داره ازت میخواد باهاش قرار بزاری."
چشم غرهای برای وندی رفتم. بمبم هم خیلی چاپلوسه. اون موقع که اینجوری نبود. چجوري این گند رو جمع کنم حالا؟ "من نمیدونم بمبم فازش چیه؟ در ضمن قرار دیگه چه صیغه ایه، گله هم باشه واس خودت." گل رو به وندی دادم تا بگم هیچ علاقه ای ندارم که واقعا هم همینطور بود.
"واقعا میگی؟ وای مرسی لیسا" وندی با خوشحالی گل رو قبول کرد، ندید پدید.
جنی با یه قیافه عوضی داشت نگاهم میکرد. ریدم، یعنی از دستم عصبانیه؟ باید باهاش حرف بزنم. ولی جیسو محاله بذاره نزدیکش بشم.
---
امشب اولین شبیه که تو خونه ما هستن، الان تو هال داریم دورهم فیلم میبینیم. اتاقم الان خیلی بهم ریخته اس. یه ذره سرم گیج میره بخاطر مریضیم. ولی در کل حالم بهتره.
جنی؟ اه میخوام لمسش کنم. ولی ازون ور بادیگاردشو چیکار کنم. جیسو سایه مو با تیر میزنه اگه با جنی حرف بزنم. فازش چیه اخه؟
YOU ARE READING
Busan | Jenlisa
Romanceليسا منوبان يه دختر معمولى بود كه تازه درسش رو تو بوسان تموم كرده بود ، و وقتى به سئول برميگرده براى دنبال كردن آرزوهاش يه شغل آبرومندانه برا خودش دست و پا ميكنه.قبل ازينكه بوسان رو ترك كنه ، دوستش رزى اونو همراه خودش به يه پارتى شبانه ميبره ، اونا...