Chapter Seventeen

1.2K 115 10
                                    


جنى

از اتاق بيرون اومدم و اولين چيزى كه متوجهش شدم لبخنداى دوستام بود.

"اون مومنت هاته چند لحظه پيش چطور بود؟" جيسو با نيشخند پرسيد.

"هيچ اتفاقى نيفتاده اوكه؟ فقط زيپ شلوارم رو نميتونستم باز كنم و اون كمكم كرد." براشون توضيح دادم. ولى با شناختى از دوستام دارن مطمئنا باور نميكنن.

سرشون رو تكون دادن."چه بهانه ها"

چشامو چرخوندم. نميخوام ديگه باهاشون بحث كنم.

"راستى شبكه ها اجتماعيت رو چك كردى؟" ايرين پرسيد.

اخم كردم."نه، چطور؟"

"خودت بايد ببينى."

سريع گوشيم رو باز كردم و اول توييترم رو چك كردم و فاك، كلى نوتيفكيشن اومده و منشنم كردن.

وقتى عكس خودمو منشيم رو ديدم چشام از تعجب باز موند، همه داشتن درموردش حرف ميزدن، دستاى همديگه رو گرفته بوديم چون اون لحظه همراه خودم داشتم ميكشوندمش. لعنتى، مردم حالا چه فكرى ميكنن؟ كامنتارو خوندم و فك كنم همين الانه كه منفجر شم. ازينكه باهاش رفتم خريد پشيمونم.

'اوه ماى گاد اون دختره همراش كيه؟ چه جذابه'

'چه كيوتن، باهمن؟'

'بالاخره، رئيس شركت، جنى كيم يه دوست دختر داره، ولى حالا دوست دخترشه جدا؟'

'ولى پسر، دوست دخترش چه هاته، #لاوره_رئيس'

'نگاش كن، همه خريداش رو داره خودش ميبره، چه سوييته'

'اون دختره مرموز كيه؟ خوشگل و سوييته، تعجب نميكنم اگه بگن دارن باهم قرار ميزارن.#لاوره_رئيس'

'دختر مرموز؟ چيز خوبى تور كردى رئيس'


با خوندنه كامنتا پلكامو روهم فشار دادم. به گا رفتم. نميخوام انقد كش بره، ينى ميگم فقط واسه خانوادم و دوستام داريم وانمود ميكنيم ولى حالا همه دارن درموردش حرف ميزنن؟ اصلا فكر نميكردم كسى مارو ببينه ولى عاه لعنتى، نميخوام باهاش باشم.

بعدم دختر مرموز؟ پس يعنى نميدونن اون يه منوبانه؟ شايد خانوادش هنوز نميخواد تو صنعت تجارت رسما معرفيش كنن، دوست دارم بدونم چرا.

"ووعا هشتگ #لاوره_رئيس، جنى بنظر اونام دوست دخترت خيلى جذابه."جيسو خنديد.

Busan | Jenlisa Where stories live. Discover now