Chapter Twenty Six

1.3K 109 64
                                    

رزى

"سلام جیسو."وقتیکه داشت از اتاق کارش خارج میشد دیدمش و بهش لبخندی زدم، اومده بودم دنبالش، راستش سخته از اداره خودم بیا اینجا چون راهم از اینجا خیلی دوره ولی مهم نیست برام، من دوسش دارم و هروز قراره بیام دنبالش.

اونم بهم لبخندی زد. خدایا چرا انقد خوشگله اخه."مجبور نیستی هرروز بیای دنبالم."تو هم مجبور نیستی انکار کنی از اینکه هرروز میام دنبالت خوشت میاد.

"خب به این میگن دلبری کردن."

گونه هامو كشيد."یاااه!"

"عین یه سنجاب کوچولیی."توی جوابش بهش لبخندی زدم، از اینکه صدام کنن سنجاب بدم میاد،ولی خب اگه اون بخواد اینجوری صدام کنه چرا که نه؟

سوار ماشینم شدیم."چنگ میتونی منو ببری محل کار جنی؟ باید یه چیزی بهش بگم"

"اره حتما"

رسیدیم جلوی ساختمون جنی. میتونم اینو بگم که لیسا خیلی خوشانسه که جنیو داره، ولی نه، جنی خیلی خوشانسه که لیسارو داره. منم خیلی خوش شانسم که جیسو رو دارم.


وارد ساختمون شدیم و میخواستیم سوار آسانسور بشیم که یکی جیسو رو صداش کرد."سلام میس جیسو."وایسا ببینم این دیگه چه لحن لاسوییه. نکنه الان داره با جیسو لاس میزنه؟

و جيسو، بهش يه لبخند بزرگ زد، چه غلطا؟ ديگه وقتشه دهنمو باز كنم تا فحش بدم، بعدا دوباره معصوم ميشم ولى فعلا نه!

"سلام بیبی" جیسو بهش گف.

ها؟چی شنیدم الان؟

وادفاک؟داری باهام شوخی میکنی دیگه نه؟

به دختره نگاهی انداختم.پشت میزش بود. همیشه هروقت میام اینجا این دورورا میبینمش ولی الان اولین باره که میبینم حرف میزنه و از الان به بعد ترجیح میدم مثل همون قبل خفه بمونه.

قسمت رو اعصابش اینجاس که الان جیسو داره میره به سمتش و منم مجبورم تحمل كنم.کیر تو این وضعیت.

"خوبین میس جیسو؟"

"خوبم بیبی."جوری که زیاد تابلو نباشه چشم غره ای رفتم. الانم دارن جلوی سالاد من باهم لاس میزنن. چرا جیسو حواسش به من نیست؟ نمیتونه یادش بیاره یه آدمیم هست اینجا که عمیقا عاشقشه؟ کیر.

من بخاطرش خودمو عوض كردم اونوقت اون جلوى من با يكى لاس ميزنه؟

"جنی کجاست؟ میخوام باهاش حرف بزنم."جیسو با لحن ارومی بهش گفت. واو. تاحالا نشده بود با این لحن با من حرف بزنه، حتی توی تخت.

Busan | Jenlisa Where stories live. Discover now