ليسا
باورتون بشه نشه الان دو هفته ميشه كه با رئيس عوضيم دارم كار ميكنم.
همونطور كه انتظار ميرفت، روزمون بدون اينكه با حرفا نيش دارمون به همديگه نپريم تموم نميشه، شايد اين تنها راهمون برا ارتباط برقرار كردنه.
هميشه اينجورى بوديم، و البته كه منم نميخواستم تو هيچكدوم از بحثامون بازنده باشم. يه بارهم مادربزرگش شاهد دعوامون بود ولى فقط بهمون خنديد.
و حالا هم دوباره شروع كرده.خيلى رئيس بازى درمياره و همه چيزو عالى ميخواد.
"هنوز ارائه رو تموم نكردى؟"
حين تايپ كردن آب گلومو قورت دادم"تقريبا تمومه رئيس،لطفا بيست دقيقه بهم مهلت بده"
"بيست دقه ميست دقه نداريم، ده دقيقه ديگه جلسه شروع ميشه،زودباش"
بدون اينكه متوجه بشه چشامو چرخوندم"رئيس تمومش ميكنم اگه فقط انقد مزاحمم نشى و اذيتم نكنى"
هيچى نگفت و برگشتو روى صندلى چرخدارش نشست،پووفف خودش شروع كرد حالا هم پشتشو بهم ميكنه؟
باز خداروشكر قبل شروعه جلسه تمومش كردمو عوضى خانم هم هيچى نگفت نه حتى يه تشكر.
"رئيس تموم شد،دقيقا سروقت و قبل از جلسه"
سرشو بالا پايين كرد"خوبه،چون برا كارت پولتو ميگيرى"
لپ تاپ رو برداشتو و از دفتر بيرون رفت. ميبينين؟ نميتونه بگه مرسى.
روى بقيه برگه هاى روى ميزم كار كردم،دو ساعت ميشه و يهو صداى در رو شنيدم و اون-منظورم اينه اونا وارد دفتر شدن جورى كه انگار اينجا ملك باباشون بود.
اولين بارم بود كه ميديدمشون.روى كاناپه راحت نشستن، انگار خونه خالس.
"كمكى ميخواين؟"با احترام پرسيدم هرچند كه اصلا نميشناختمشون.
"رئيست كجاست؟تو بايد منشى جديد باشى؟"به كارت شناساييش نگاه كردم،كيم جيسو؟
سرمو به نشونه بله تكون دادم."الان سرجلسه هستن،نميدونم هم كى برميگردن."
دختره كناريش بهم نگاه كرد،اسمش آيرينه"اسمت چيه؟چندوقته تو اين كمپانى دارى كار ميكنى؟"
"من لاليسا مانوبانم ولى ميتونى ليسا صدام بزنى، و دو هفته ام ميشه كه اينجا كار ميكنم." گفتمو سرمو خم كردم.
"دو هفته؟ بابا اين يه ركورده.نميدونستى هيچكس جرات نميكنه بيشتر از يه هفته اينجا بمونه؟" دختره كناريش گفت، اسمش ونديه.
"تحت تاثير قرار گرفتم" جيسو گفت.
سولگى سرش رو تكون داد"واقعا تاثيرگذاره كه دو هفتس هنوز اينجا كار ميكنى"
![](https://img.wattpad.com/cover/170898012-288-k331067.jpg)
YOU ARE READING
Busan | Jenlisa
Romanceليسا منوبان يه دختر معمولى بود كه تازه درسش رو تو بوسان تموم كرده بود ، و وقتى به سئول برميگرده براى دنبال كردن آرزوهاش يه شغل آبرومندانه برا خودش دست و پا ميكنه.قبل ازينكه بوسان رو ترك كنه ، دوستش رزى اونو همراه خودش به يه پارتى شبانه ميبره ، اونا...