chapter 39

389 93 78
                                    

نگاهش رو به پسری داد که از استرس تقریباً میلرزید. لبش رو گزید و نفس عمیقی کشید. اونا از پسش برمیومدن!

قدم هاش رو سمت لویی کشید و درحالی که دیتهاش رو روی شونه های میگذاشت، لبخندی زد.

"میدونی که از پسش برمیایم دیگه نه؟"

نگاه منتظرش رو به لویی دوخت و وقتی مکث و تردید لویی رو دید، لبخند پر اطمینانی تحویلش داد.

لویی هم متقابلاً لبخندی زد و سرش رو به نشانه تایید تکون داد. آخه مگه میشه نایل با اون لبخند قشنگش رو به روت ایستاده باشه و تو نتونی امیدوار بشی؟

نایل، چند بار دست راستش رو روی شونه لویی زد و درحالی که ازش فاصله میگرفت، برای آخرین بار لبخندی به لویی زد.

"نگران چیزی نباش لویی باشه؟ امشب برای همیشه از شر اون دو تا بختکی که روی زندگیمون افتادن راحت میشیم. بهت قول میدم!"

از اتاق بیرون رفت و لویی رو با حجم عظیمی از دلهره تنها گذاشت. با خروج نایل از اتاق لویی، گویا تمام اکسیژن هوا هم به همراهش از در خارج شد.

نفس سنگینی کشید و روی تخت نشست. به کندن ناخنهاش مشغول شد و درحالی که پوست خشک لبش رو به دندون گرفته بود، بزاق دهنش رو به سختی قورت داد.

اگه موفق نمیشدن چی؟ اگه همه چیز خراب میشد چی؟ اصلاً دلش نمیخواست دوباره اون روز های کذایی براش تکرار بشن. هنوز هم که هنوزه، موفق نشده بود تا خاطرات تاریکش رو از ذهن شلوغش پاک کنه.

نفس عمیقی کشید و از روی تخت بلند شد. باید آماده میشد. زمان زیادی تا شب باقی نمونده بود و لویی باید خودش رو آماده میکرد.

به سمت در برگشت ولی با دیدن هری که به چهارچوب تکیه داده بود و با لبخند محوی بهش خیره شده بود، جیغ خفه ای کشید و درحالی که دستش رو روی قلبش گذاشته بود، چند قدم به عقب تلو تلو خورد.

"لعنت بهت!"

تشر زد و چند نفس عمیق کشید تا ضربان شریع و نا منظم قلبش رو به حالت عادی برگردونه.

نگاه تندی به هری انداخت که حالا، لبخندش از قبل هم پر رنگ تر شده بود.

"به چی میخندی؟! داشتم سکته میکردم! این همه استرس برای امروز کافیه دیگه واقعاً دفعه بعدی سکته میکنم!"

با اخم گفت و چشمهاش رو چرخوند. هری به آرومی خندید و تکیه اش رو از چهارچوب در گرفت.

به سمت لویی قدم برداشت و بدون گفتن هیچ کلمه ای، دستهاش رو دور بدن لویی حلقه کرد و موهاش رو بوسید.

"نایل گفت هنوز استرس داری."

به آرومی زمزمه کرد و باعث شد تا لویی ناله آرومی از سر کلافگی سر بده.

Flames [L.S]Where stories live. Discover now