chapter 31

414 94 207
                                    

گایز...انقدر به فلیمز گیر ندید پلیز...لویی توسط یه شوک(اتیش سوزی) تکلمش رو از دست داد و با دیدن لیام که اونم یه شوک بود اونم در شرایطی به اون پر استرسی، تونست تکلمش رو بدست بیاره. جدی چیز پیچیده ای نیست...یکم تحقیق کنید پلیز...

_____________________________

"ولی همه اینا تقصیر من بود مگه نه؟ اگه من اون روز به دلیلی که حتی خودمم نمیفهمش از پیشتون نرفته بودم، الان هم لویی اینجا بود و هم لورن زنده بود!"

سرش رو بین دستهاش گرفت و به هق هق های بلندش ادامه داد.

زین اما‌گریه نمیکرد. شاید تنها کسی که تو این مدت بیشتر از همه مراقب هری بود، زین بود.
دستش رو نوازش وار روی کمر هری کشید و نفس عمیقی کشید.

چیزی نگفت...چی میتونست بگه؟ خودش هم به اندازه هری ناراحت بود.

"گایز؟"

توجه هری و زین به نایل جلب شد که از پله ها پایین میومد.

"به اریک خبر دادم."

زین لبش رو گاز گرفت و بعد از نیم نگاهی که به هری انداخت، سرش رو تکون داد.

"حالش چطوره؟"

نایل شونه بالا انداخت و سرش رو به چپ و راست تکون داد.

"چطور میخوای باشه؟ فقط چند هفته به مراسم ازدواج شون مونده بود. پسر بیچاره کاملاً شوکه شده."

هری دستهای سردش رو روی صورتش کشید و به نایل خیره شد.

"اگه بلایی سر لویی بیاد...اگه...اگه مثل لورن..."

زین، هری رو محکم در آغوش کشید و تند تند روی موهای هری که حالا تا روی شونه هاش بلند شده بودن رو بوسید.

"هیچی نشده هری. لویی حالش خوبه و مطمئنم کلی دلش برات تنگ شده و وقتی ببینتت، محکم خودش رو تو بغلت میندازه."

هری پوزخندی زد و سرش رو به نشانه مخالفت تکون داد.

"اون ازم متنفره! خودت هم این رو خیلی خوب میدونی زین. مطمئنم دیگه حتی حاضر نمیشه تو صورتم نگاه کنه."

دستهاش رو زیر چشمهای گود افتاده اش کشید و با نگاه غمگینی به نایل خیره شد.

"خیلی زشت شدم مگه نه؟ این اون صورتی نیست که با دستهای لطیفش لمسش میکرد."

نایل نگاهی عاجزانه به زین انداخت و کنار هری، روی کاناپه نشست. دستش رو دور گردن هری انداخت و با لبخند محوی بهش خیره شد.

"لویی صورت تو رو لمس نمیکرد هری. اون روح تو رو لمس میکرد. اون قلب تو رو لمس میکرد."

زین سرش رو تکون داد و دست هری رو گرفت تا بیشتر از اون، ناخناش رو نکنه.

Flames [L.S]Where stories live. Discover now