chapter 23

466 100 45
                                    

پشت میز بزرگ چوبی‌اش نشسته بود و با انگشتهاش ، ضرب خاص و عصبی رو دنبال میکرد.

خب...مطمئناً کار نیکلاسه! ولی چطور میشه ثابتش کرد؟ اصلاً از کجا میشه مطمئن بود؟

"بازرس مورفی؟"

نه نه...لویی نمرده! مطمئناً این فقط یه نقشه ست برای ترسوندن ما...ولی چرا؟

"بازرس مورفی؟"

اون نیکلاس فاکر کدوم گوری میتونه باشه؟خونه قبلی اش که نیست...شرکت هم که نمیره...پس کجاست؟

"بازرس مورفی؟"

احتمالاً باید خودش و لویی رو با هم گم و گور کرده باشه. ولی اگه لویی واقعاً چیزیش شده باشه چی؟!

اسلید چشمهاش رو چرخوند نفس عمیق و پر از حرصی کشید. قدم های بلندش رو به سمت کیلین کشید و درست رو به روش ایستاد.

"بازرس مورفی؟؟؟"

صدای نسبتاً بلندش ، باعث شد تا کیلین تقریباً از جاش بپره و با شوک ، به اسلید نگاه کنه که با یه اخم ریز ، رو به روش ایستاده بود.

اخم بزرگی کرد و درحالی که صندلی اش رو کمی به عقب هل میداد ، دستهاش رو تو هوا تکون داد.

"این یعنی چی؟! فکر میکردم یکی از قوانین هر مکانی اینه که قبل از وارد شدن به اتاق کسی ، لازمه اول در بزنید! درست نمیگم بازرس مورگان؟"

روی کلمه 'بازرس' با لحن خاصی کنایه زد و چشمهاش رو چرخوند. چشمهای اسلید گشاد شدند و تک خنده ای از بین لبهای صورتی رنگش بیرون اومد.

"درسته...و فکر میکنم لازم باشه بدونید که من تقریباً هشت بار در زدم و وقتی جوابی نگرفتم وارد اتاق تون شدم. و بعد از اون ، من تقریبا پنج بار شما رو صدا زدم ولی شما به قدری درگیر افکار تون بودید که به وضوح ، کاملاً من رو نادیده گرفتید یا بهتره بگم اصلاً من رو ندیدید!"

کیلین ابروهاش رو بالا داد و نفس عمیقی کشید. سرش رو به نشانه تایید تکون داد درحالی که به صندلی قهوه ای رنگ جلوی میزش اشاره میکرد.

"لطفاً بشینید...من فقط این اواخر ذهنم بیش از حد مشغوله!"

اسلید سرش رو به نشانه تایید تکون داد و تقریباً روی صندلی ولو شد. چشم غره واضح کیلین رو نادیده گرفت و نفس عمیقی کشید.

"خب...بازرس مورفی...مشکلی پیش اومده؟ آقای هانِر گفتن میخواید با من صحبت کنید!"

کیلین کمی به سمت اسلید خم شد و دستهاش رو روی میزش به هم قلاب کرد.

"درسته...برای شروع ، میتونم بپرسم شما به چه علتی جدیداً سر شیف تون حاضر نمیشید و این اواخر تقریباً نمیشه تو اداره پیدا تون کرد؟"

ابروهای اسلید به هم نزدیک شدند. کمی کمرش رو از پشتی صندلی فاصله داد و صاف نشست.

"فکر نمیکنم لازم باشه در این مورد توبیخ بشم. مخصوصاً از طرف شما!"

Flames [L.S]Where stories live. Discover now