Colors

974 218 190
                                    


10:40.pm

لیام پشت میز توی اتاق نشسته بود، جیکوب تقریبا مثل همیشه طبقه بالای تخت مارسی روی تخت خواب بود و مارسی داشت روتین قبل از خوابش رو انجام میداد...

لیام خوشحال بود که قرار نیست مثل دبیرستان هر‌روز به مدرسه بره. این ی کالج بود که باید یک روز در‌میون سر‌کلاس ها حضور پیدا میکرد، حتی بعضی هفته ها فقط دو یا سه روز‌ کلاس داشت.

لیام معمولا توی انجام تکالیفش تنبل بود. اون از بعد شام، یعنی ساعت 9، تا الان مشغول تمام کردن تکالیف کوچیک امروزش بود. مطالبی رو که سر‌کلاس یادداشت کرده بود رو توی جزوه وارد میکرد و جاهای مهم رو هایلایت میکرد تا معلوم باشن.

"میز خوشگلی داری لی‌لی." مارسی از توی آینه میز آرایشی کوچیکش به لیام گفت، این میز که درواقع یک میز کار کوچیک بود هدیه ی دنیل برای اولین روز کالجش بود.

"ممنونم مارسی، اما از لی‌لی خوشم نمیاد." لیام جواب داد، حالا خودکارش و توی جامدادیش گذاشت و کارش کاملا تمام شده بود.

مارسی با همون ماسک مزخرف قبل خواب روی صورتش، سمت لیام برگشت. لیام هم روی صندلیش کج شده بود تا بتونه اون و ببینه.

"چرا؟ متاسفم اگه این القاب اذیت کننده هستن." مارسی گفت. کمی ناراحت به‌نظر میرسید.

"لی‌لی یکم دخترونه‌ست، من با بقیه مشکلی ندارم..." لیام گفت، با اینکه این یک دروغ بود.

"اوه! لیام تو عجیبی...دوست داری لاک بزنی اما میگی لی‌لی که مخفف اسمته، دخترونه‌ست! پرنسس چی؟ اون‌هم دخترونه نیست؟" مارسی با لحن تندی گفت. لیام نگاهش و سمت جیکوب روی تخت برد تا مطمئن بشه اون خوابه .

"پرنسس؟!" لیام سعی کرد با گفتن این کلمه متعجب به‌نظر برسه، جوری که انگار بار اولشه این و میشنوه.

"آره! این دقیقا همون جوریه که زین صدات میکنه." مارسی گفت. اتاق نیمه تاریک بود پس لیام نمیتونست حالت چهره ی اون و تشخیص بده.

"مارسی..." لیام با خواهش گفت، حالا برای لو رفتن رازش نمیدونست باید چه‌کاری انجام بده.

"من به کسی نمیگم...به هر‌حال من از اول از گرایش تو مطمئن بودم...برای همین میگفتم از زین دور بمونی چون اون‌هم مثل توئه!" مارسی با لحن آرومی گفت، حالا سمت سرویس‌بهداشتی اتاق میرفت تا صورتش رو پاک‌کنه.

لیام نمیدونست چه واکنشی راجع به شنیدن حقیقت نشون بده...این عجیب بود...لیام به یاد اورد که زین با دیدن لاک‌های صورتی‌ش توی آشپزخونه اون رو مسخره کرده بود.
لحن اون زیاد خوب نبود پس لیام جور دیگه ای برداشت کرده بود.

Castle // ZiamWhere stories live. Discover now