Castle // Ziam

Truth

8:45.am

لیام سمت کلازت‌روم رفت تا لباس های امروزش رو برای کالج بپوشه، زودتر از زین از حمام بیرون اومده بود و وقت بیشتری برای آماده شدن داشت.

به لباس‌های خودش نگاه کرد، دوست داشت امروز‌هم-دوباره- لباس های زین و بپوشه. پس در کمد‌هارو باز کرد و عقب رفت تا همه ی اون‌هارو از دور چک کنه.
بعد از چند‌لحظه خسته شد و روی چهار‌پایه کنار اتاق نشست، بخاطر درد پایین تنه‌ش نمیتونست زیاد سر‌پا وایسه و زود خسته میشد.
امروز حوصله ی کالج و فضای اون‌جارو نداشت، اما باید سر‌کلاس ها حضور پیدا میکرد وگرنه بد میشد.

"لیام؟! اینجایی؟" زین با صدای بلندی خطاب به لیام گفت و وارد کلازت‌روم شد. لیام با دست‌هاش به زین اشاره کرد تا نزیکش بیاد.

"بغلم کن. میخوام لباس انتخاب کنم." لیام گفت همینطور که دست هاش و دور گردن زین حلقه میکرد. زین پشت رون‌های اون و گرفت و اون رو کامل از جلوی توی بغلش گرفت.

"برو سمت راست...میخوام جین بردارم..." لیام با خستگی گفت و چونه‌ش رو به سرشونه ی زین تکیه داد، دست‌هاش و روی کمر برهنه زین کشید.

"زودباش پرنسس. تو برای من سنگینی!" زین گفت و لیام رو کمی توی بغلش جا به جا کرد. لیام با کف دستش ضربه ای به کمر زین زد و جین مشکی ای رو با دستش از کف کمد چنگ زد.

"میتونی بری سمت راست؟! حالا تیشرت میخوام." لیام گفت و جاش بین شونه‌های زین راحت به‌نظر میرسید.

"البته. اما تیشرت یکم برای این هوا سرد نیست؟! زمستون نزدیکه و ممکنه بارون بباره." زین گفت اما به‌هرحال سمت کمد تیرشت‌ و کفش‌ها رفت.

"راست میگی زین...میشه لطفا برگردی چپ تا ی پلیور بردارم؟! ی دونه قهوه ایشو اونجا دیدم." لیام گفت و چندبار به کمر زین ضربه زد. زین خندید و سمت چپ حرکت کرد.

"حالا لطفا خم شو تا برش دارم!" لیام گفت و زین کمی به سختی روی زانوهاش خم شد. لیام موهای زین رو محکم توی مشتش گرفت و همزمان با خم شدنش سمت پلیوری که دنبالش بود، سر زین هم همراه موهاش به پایین کشیده شدن.

"آخ فاک لیام!!!" زین داد کشید و روی زمین افتاد، لیام حالا روی اون بود.

"ممنونم. حالا برو بیرون تا لباس‌هامو عوض کنم!!" لیام طلبکارانه گفت و از قصد به زین لگد زد وقتی میخواست بلند بشه.

"تو ی پرنسس گستاخ و لجبازی که دوست دارم بهت فحش بدم!" زین همونطور که از کف زمین بلند میشد گفت و دستش رو به کمرش گرفت.