part25: new life

2.3K 409 26
                                    

روزها گذشت و دیگه خبری از مین یونگی نشد، جیمین تونست بالاخره کافه ای رو برای کار پیدا کنه، اما درآمدش از اون کافه خیلی کمتر از درآمدی بود که توی بار در می آورد، همین باعث شده بود که مدام از طرف طلبکار سمجش تماس هایی دریافت کنه و شاهد تهدید های وقت و بی وقتش باشه.  علاوه بر اون نتونسته بود جایی رو برای عوض کرد خونش پیدا کنه و این هم به هزاران دغدغه ی فکریش اضافه شده بود از افکار به هم ریخته ای که داشت نزدیک بود دیوونه بشه.
روی پیشخوان کافه دستمال کشید و تمیزش کرد، حداقل میتونست اینجا به شغلی که داری حس بهتری داشته باشه و مطمئن باشه جونش در امانه و کسایی نشستن که مدام بخوان به فاکش بدن.
تلفنش زنگ خورد دستش رو توی جیبش برد و در آورد، دوست عزیزش تموم مدت رو با قایم کردن مشکلات خودش ، ازش حمایت میکرد و جیمین از این بابت ازش ممنون بود. به محض پاسخ دادن تونست صدای سئو رو همراه سلام کش دار تهیونگ بشنوه
لبخند بزرگی زد و دلش گرم شد ... سئوجون بزرگتر شده بود و شیطنتش بیشتر شده بود و پدرش نگران بودکه دیگه نتونه اون رو به تهیونگ بسپاره، برعکس جیمین این موضوع برای تهیونگ خیلی شیرین بود و بیشتر خودش پیشنهاد اینکه پسر کوچولو پیشش بمونه رو میداد، همه‌ی اینا بهونه ای بود تا بتونه سرش رو با اون بچه گرم کنه و متوجه نشه هر روز به رفتن نامزدش توی دهان خطر نزدیک تر میشه.
"جیمیناااا ... سلامم رفیق قدیمی من! چه خبر؟"
از شنیدن صدای اون لبخند بزرگی و زد و دلش گرم شد، به نرمی پاسخ داد:
"خوبم تهیونگ شی ... تو چه خبر سئو که اذیتت نمیکنه؟"
"سئو ؟ نه ابدا ... اون جیمین کوچولوی عمو تهیونگشه."
پدر کوچیک از توصیف دوستش خندید.
"زنگ زدم که ماشب به دورهمی دوستانه دعوتت کنم...جونگکوک نوشیدنی گرفته دلش واسه دورهمی های سه نفره امون تنگ شده."
خواست درخواست اون پسر رو رد کنه به اندازه ی کافی با سپردن پسرش به دوستش اون رو توی دردسر انداخته بود و نمیتونست همیشه سر اون خراب بشه!
"عام ..."
"جرات نکن قبول نکنی پارک جیمین !"
تهیونگ قبل از اینکه جیمین بتونه مخالفتش رو اعلام کنه با صدای جدی ای گفت و بهش فهموند که راهی جز قبول کردن درخواستش نداره.
"از دست تو تهیونگ ... باشه میام."
خندید و بعد از رد و بدل شدن چند تا جمله مکالمه اش با دوستش رو به پایان رسوند تا شب اون رو باز هم ملاقات کنه.
*******
مست خندید و لیوانش رو محکم روی میز کوبید، به همون حالت خودش روی مبل ولو کرد و متوجه چشم غره های نامزدش بی توجهی کرد.
"بیب ... به نظرم زیاده روی کردی."
تهیونگ گفت و انتظار داشت اون پسر بتونه خودش رو حداقل جلوی جیمین کنترل کنه و حرکت احمقانه ای انجام نده.
قرار بود تو مهمونی دوستانه اشو به قدری بخورن که مست نشن اما کوک همرو دور زده بود و شیشه هارو خالی کرده بود.
جیمین ریز خندید و سعی کرد خودشو مشغول بازی با سئو که با اسباب بازی کلید توی دستش بازی میکرد نشون بده.
کوک ایستاد فیگور بدن سازا رو به خودش گرفت و گفت :
"لاو ... به نظرت سکسی نشدم ؟ ورزش میکنم هیکلم سکسی تر نشده؟"
تهیونگ با خجالت دستش رو روی صورتش گذاشت و سعی داشت صورتش که مثل گوجه از دست نامزد کله شقش سرخ میشد رو قایم کنه. هوفی کشید و گفت:
"جونگکوک فقط بشین خواهش میکنم !"
دستاشو پایین آورد و خودش روی مبل کنار نامزد زیباش پرت کرد و روی صورتش پنهان شده زیر دست هاش خم شد و با صدای ناراحت گفت :
"یعنی به نظرت سکسی نشدم ؟ دیگه برات تحریک کننده نیستم؟"
دستش رو روی سینه اون پسر گذاشت و سعی کرد به عقب هلش بده، محض رضای خدا! یه نفر دیگه هم این وسط وجود داشت و پلیس جوون داشت با نامزدش لاس میزد.
" کوک خواهش میکنم ... داری ابرو ریزی میکنی !"
جیمین خندید و سرش رو به عقب پرت کرد
"میتونم بهت نشون بدم چقدر سکسیم ... میتونم کاری کنم که تا صبح روی تخت ..."
تهیونگ محکم تر از قبل هلش داد و اون رو سمت دیگه ای از مبل انداخت با صدای عصبی گفت :
"اوکی ... دیگه بسه ! "
جیمین با لبخندی مشغول جمع کردن وسایل خودش رو پسرش شد دیگه نباید مزاحم اون زوج میشد.
" تهیونگ... من دیگه میرم خونه"
با شنیدن صدای دوستش نگاهش رو از پسر مست گرفت و به جیمین نگاه کرد نگران گفت:
"چی ؟ نمیشه الان دیر وقته منم نمیتونم برسونمت جیمین."
از جاش بلند شد و پتوی پسرش رو دور تن نحیف اون پیچید و گفت:
" اشکال نداره من خودم میرم ... تاکسی میگیرم."
جیمین درک میکرد که اونا یه زوج که این مسائل واسشون پیش میاد و قطعا دوس نداشت امشب اینجا تا صبح صدای اونا رو بشنوه
کوک دستاشو دور گردن ته حلقه گرده بود و دماغشو به گردنش میکشید
" اگه خودت اینجوری راحتی باشه ... ولی بازم بهتره بمونی."
جیمین لبخندی زد وگفت :
"نه اینجوری بهتره ... شما به فضا احتیاج دارین."
پسر مو مشکی با صورت سرخ سرش رو پایین انداخت.
کوک چشم هاش رو باز کرد و سمت جیمین برگشت با متوجه شدن
" داری میری ؟ نمیمونی سکسی شدن منو ..."
با دست تهیونگ که روی دهنش قرار گرفت ساکت شد
"محض رضای خدا اون دهنتو ببند جئون !"

___________
چری آمدددددهههه
سلاممممم
ساری یه روز دیر آپ کردمممم
ولی دلم پیشتون بود :))))
خوندم که گفته بودید شاید جیمین باز حامله باشه و دوباره بهم نزدیک شن :)))
ایده ی خوبیه ولی نو ترای اگین😁😂
دیگه داره به جاهای مورد علاقم میرسههههه دیگههههه عرررر :)))) (این جمله خطرناکه)
چریییی میرههه 😂 مرسی که میخونین و حمایت میکنینننن لاو یو آل❤
_چِری🍒

 𝔓𝔲𝔯𝔢Where stories live. Discover now