نزدیک ظهر بود ناهار رو خوردیم و من رفتم اتاقم تا مثه BBC اخبرارو به جیهوپ و جیمین گزارش بدم
این دوتا پشه که معرفی کردم رفیقامن که جیمین هم کلاسیمه و از دبستان وره دلم بوده و جیهوپم حدودا دو سه سالی ازم بزرگ تره و نزدیک ۵ ساله یکی از خودمون شده
خودمو رو تخت پرت کردم و گوشیمو از شارژ کشیدم و وارد واتساپ شدم و از تو گروهه
" تریسام سنججوجگوش "
(سنجاب + جوجه + خرگوش)
گروپ وویس کال گرفتماول جیمین جواب داد : هاااای بانییی
+ چطوری پشه چیمییی( جیهوپ وارد میشود زینگ زینگ زینگ )
جیهوپ : هلووو اِوری بادیییی آر یو اوکی؟
+ بیا پایین بچه سرمون درد گرفت
تو نباشی اوکیم هستیمجیهوپ : لیقاتمو نداری خرگوشه بی خاصیت
جیمین : یااا شروع نکین
چخبر؟+ خبر اندر خبرررر
اخبار خارجی و داخلیییی
یه خبره خوب دارم یه خبر بد کدومو اول بگم؟جیهوپ : هپی اند زیاد دیدم پس خوبه رو اول بگو تنوع شه
+ خبر خوب ، مامان بابام دارن میرن کانادا
جیهوپ : یوووووهوووووو
بلخرهههه تنها گیرت اوردیممممم
پاتووووق خونه ی شما تا اطلاع ثانوی
چیم یالا بوقچتو جم کن بریم خونشونجیمین : خب این عالیهههه
و خبره بد؟+ مامان بابام دارن میرن کانادا
جیمین :وادفاک کجاش بده اونوخت؟
جیهوپ : آخه آدمم نیستی بگم دلت تنگ میشه واسشون دردت چیه پس
با عجز نالیدم : قراره منو بفرستن خونه ی دوسته بابام این چن وقتتتت
جیمین : عاو
جیهوپ : عااااادلانه نییییسستتتت
+ میدونممم اما پیشنهادی داری؟؟
جیمین : خب سادست بگو نمیری
+ گفتم... ولی خب...
جیمین : خب؟
+ یچی باعث شد شل کنم
جیهوپ : چی اونوخت؟
+ این دوست بابام ... کیم... یه پسره جوون داره
دوتاشون عربده ای کشیدن که برای سلامت گوشام گوشیو از گوشم فاصله دادمجیهوپ : شوخیت گرفتههههه
مرتیکه هورنی آدم بخاطر یه پسره غریبه میرینه و وا میده؟
میدونی چه غلطایی میتونستیم بکنیم این چن وقت؟؟+ هی نمیخوام برم اون سر دنیا که
الانم همونه فقط بدونه خونه خالیجیمین : جئون فاکینگ جونگ کوک فقط دعا کن این مرتیکه ارزششو داشته باشه و کاری کنه اون دبه ترشیی که واست خریده بودمو پس بدممممم
دیگه انقد فک زدیم که کف کردیم و جیمین تو کال خوابش برد و ماام به این نتیجه رسیدیم قطع کنیم
....." شتکالر هیرووووو تو هیچ کاری نمیتونی در برابر زیگیلو های چسناله ای بکنیییییی
ما شکست ناپذیریم و تمام رینبوسیتی و اون اهالی کیوتش آدامسه ماان
زِع زِع زِع زِع (خنده زردیگولی)شتکالر هیرو : به همین خیال باش زردیگول
اشعه ی رنگین کمونی تو ماتحتتو از شاخش یه اشعه رنگین کمونی به طرف زردیگول پرتاب کرد
زردیگول به عقب پرتاب شدقرمزیگول : یونیکورنه قشنگ نما چطور جرعت کردی به داش زردیگوله من اشعه پرتاب کنییی
الان میام با حباب هام کوچتون میزارممممم
قِیش قِیشقرمزیگول مثل یه حباب بزرگ و بزرگ تر میشد تا روش یه عدد دیجیتالی مثه بمب ساعتی به وجود اومد
00:10
بیب
00:09
بیب
00:08
بیب
00:07
بیب
00:06
بیب
00:05
بیب
00:04
بیب
00:03
بیب
00:02
بیب
00:01
بیب بیب بیب بیب
00:00و با انفجاره قرمزیگول صدای انفجار مهیبی بلند شد
اما نه بومب ؛ بلکه :
بیب بیب بیب بیب
جوووووووونگ کوووووووووووک"با ترس از خواب پریدم و جیغ نه چندان پسرونه ای کشیدم
+ اووووووماااا من آخر سکته میکنمممممم مطمعنمممممم
أنت تقرأ
🌈My little Universe💜💫
قصص الهواةسلام سازمان حمایت از کودکین معصوم من جئون جونگ کوکم ۱۸ سالمه .. ینی داره میشه برای همین زیر سن قانونی ام و به شما مربوط میشم من خیلی انسان خوب و نیکوکاری هستم و اصلا رمان های بد بد نمیخونم و فیلم های بد بد نمیبینم حرفای بد بد نمیزنم فکرای بد بدم نمی...