~part²~

2.1K 217 38
                                    

نزدیک ظهر بود ناهار رو خوردیم و من رفتم اتاقم تا مثه BBC اخبرارو به جیهوپ و جیمین گزارش بدم

این دوتا پشه که معرفی کردم رفیقامن که جیمین هم کلاسیمه و از دبستان وره دلم بوده و جیهوپم حدودا دو سه سالی ازم بزرگ تره و نزدیک ۵ ساله یکی از خودمون شده

خودمو رو تخت پرت کردم و گوشیمو از شارژ کشیدم و وارد واتساپ شدم و از تو گروهه
" تریسام سنججوجگوش "
(سنجاب + جوجه + خرگوش)
گروپ وویس کال گرفتم

اول جیمین جواب داد : هاااای بانییی
+ چطوری پشه چیمییی

( جیهوپ وارد میشود زینگ زینگ زینگ )

جیهوپ : هلووو اِوری بادیییی آر یو اوکی؟

+ بیا پایین بچه سرمون درد گرفت
تو نباشی اوکیم‌ هستیم

جیهوپ : لیقاتمو نداری خرگوشه بی خاصیت

جیمین : یااا شروع نکین
چخبر؟

+ خبر اندر خبرررر
اخبار خارجی و داخلیییی
یه خبره خوب دارم یه خبر بد کدومو اول بگم؟

جیهوپ : هپی اند زیاد دیدم پس خوبه رو اول بگو تنوع شه

+ خبر خوب ، مامان بابام دارن میرن کانادا

جیهوپ : یوووووهوووووو
بلخرهههه تنها گیرت اوردیممممم
پاتووووق خونه ی شما تا اطلاع ثانوی
چیم یالا بوقچتو جم کن بریم خونشون

جیمین : خب این  عالیهههه
و خبره بد؟

+ مامان بابام دارن میرن کانادا

جیمین :وادفاک کجاش بده اونوخت؟

جیهوپ‌ : آخه آدمم نیستی بگم دلت تنگ میشه واسشون دردت چیه پس

با عجز نالیدم : قراره منو بفرستن خونه ی دوسته بابام این چن وقتتتت

جیمین : عاو

جیهوپ : عااااادلانه نییییسستتتت

+ میدونممم اما پیشنهادی داری؟؟

جیمین : خب سادست بگو نمیری

+ گفتم... ولی خب...

جیمین : خب؟

+ یچی باعث شد شل کنم

جیهوپ : چی اونوخت؟

+ این دوست بابام ... کیم... یه پسره جوون داره
دوتاشون عربده ای کشیدن که برای سلامت گوشام گوشیو از گوشم فاصله دادم

جیهوپ : شوخیت گرفتههههه
مرتیکه هورنی آدم بخاطر یه پسره غریبه میرینه و وا میده؟
میدونی چه غلطایی میتونستیم بکنیم این چن وقت؟؟

+ هی نمیخوام برم اون سر دنیا که
الانم همونه فقط بدونه خونه خالی

جیمین : جئون فاکینگ جونگ کوک فقط دعا کن این مرتیکه ارزششو داشته باشه و کاری کنه اون دبه ترشیی که واست خریده بودمو پس بدممممم

دیگه انقد فک زدیم که کف کردیم و جیمین تو کال خوابش برد و ماام به این نتیجه رسیدیم قطع کنیم
.....

" شت‌کالر هیرووووو تو هیچ کاری نمیتونی در برابر زیگیلو های چسناله ای بکنیییییی
ما شکست ناپذیریم و تمام رینبوسیتی و اون اهالی کیوتش آدامسه ماان
زِع زِع زِع زِع (خنده زردیگولی)

شت‌کالر هیرو : به همین خیال باش زردیگول
اشعه ی رنگین کمونی تو ماتحتت

و از شاخش یه اشعه رنگین کمونی به طرف زردیگول پرتاب کرد
زردیگول به عقب پرتاب شد

قرمزیگول : یونیکورنه قشنگ نما چطور جرعت کردی به داش زردیگوله من اشعه پرتاب کنییی
الان میام با حباب هام کوچتون میزارممممم
قِیش قِیش

قرمزیگول مثل یه حباب بزرگ و بزرگ تر میشد تا روش یه عدد دیجیتالی مثه بمب ساعتی به وجود اومد
00:10
بیب
00:09
بیب
00:08
بیب
00:07
بیب
00:06
بیب
00:05
بیب
00:04
بیب
00:03
بیب
00:02
بیب
00:01
بیب بیب بیب بیب
00:00

و با انفجاره قرمزیگول صدای انفجار مهیبی بلند شد
اما نه بومب ؛ بلکه :
بیب بیب بیب بیب
جوووووووونگ کوووووووووووک"

با ترس از خواب پریدم و جیغ نه چندان پسرونه ای کشیدم
+ اووووووماااا من آخر سکته میکنمممممم مطمعنمممممم

🌈My little Universe💜💫حيث تعيش القصص. اكتشف الآن