بعد نیم ساعت دور شدن از هویت انسانیم و خر سواری دادن به کوکی بلخره نرم شد و آروم آروم خوابش برد
سعی کردم آروم ترین روش ممکن رو بهکار بگیرم و جوری که بیدار نشه ببرمش اتاقشبعد از گذاشتن کوکی رو تختش و مطمئن شدن ازینکه پتوش روش کشیده شده ، اون عروسک باباقوریش بغلشه و سایر الزامات از اتاقش بیرون اومدم و بی توجه به ساعت گوشیمو برداشتم و به شوگا هیونگ زنگ زدم.
بعد چن تا بوق صدای خواب آلوش که نسبت به حالت عادی بم تر بود تو گوشم پیچید
شوگا : کی مرده؟
+ چی؟
شوگا : کری مگه میگم کی مرده
+ ینی چی مگه قرار بود کسی بمیره؟
شوگا : پس واسه چی مزاحم خوابم شدی؟
+ نمیتونستم بخوابم فک کردم شاید-
با پیچیدن بوق آزاد به صفحه گوشی خیره شدم
اون ... قطع کرده بود؟کامان من فقط میخواستم یکم حرف بزنم
با یادآوری اختلاف ساعت کره و آمریکا با امیدواری شماره نامجون هیونگ رو گرفتم
بعد دو سه تا بوق جواب داد
نامجون : الو ته؟
+ هیونگ...حوصله داری؟
نامجون : آ..آره چیشده؟
+ هیونگ...من
نامجون : تو؟
+ من
نامجون : تو؟
+ منننننن
نامجون : تووووو؟؟
+ من من
نامجون : تو تو
+ کشیدم
نامجون : کیو
+ جونگکوکو
نامجون : پس منم جی.. واسا ببینم چی؟
ینی چیوجونگکوکو؟+ هیونگ... من امروز بوسیدمش
نامجون تقریبا نعره زد : چه غلطی کردییییی؟؟
+ هیییششش هیونگ آروووومممم
صدای جین از اونور میومد : مونی؟؟ چیشده با کیی؟
نامجون نفس عمیقی کشید و گفت : هیچی بیب هیچی.. تهیونگه
جین بلند تر از نامجون شروع به غرغر کرد : باز اون دونسنگ الدنگت چه غلطی کردهههه
+ یااا مگه من چه آزاری واستون دارم؟
نامجون : تهیونگ .. ولش کن فقد بگو .. من هیونگتم خودم بهت شیر دادم بزرگت کردم... باهام صادق باش... عیب نداره قرار نیست قضاوتت کنم.. خودت اعتراف کن .. پدوفیل شدی؟
YOU ARE READING
🌈My little Universe💜💫
Fanfictionسلام سازمان حمایت از کودکین معصوم من جئون جونگ کوکم ۱۸ سالمه .. ینی داره میشه برای همین زیر سن قانونی ام و به شما مربوط میشم من خیلی انسان خوب و نیکوکاری هستم و اصلا رمان های بد بد نمیخونم و فیلم های بد بد نمیبینم حرفای بد بد نمیزنم فکرای بد بدم نمی...