jungkook pov
از وقتی فهمیده بودم کیم سوکجین همسره هیونگه تهیونگه انقد باهاش عکس گرفته بودم و فن بویی کرده بودم که گوشیم اگه پا داشت بی شک فرار میکرد.
بلخره جین هیونگ باید برای درست کردن شام به آشپزخونه میرفت و از هم دل کندیم.شب طبق معمول خونه کیم خالی بود و پاتوق هانا و شوگا قرار بود بشه
البته هارومی یوبوستم قرار بود نخود آش شه و بیاد اوپا جینشو ببینه
اما به اصرار جین برای اینکه اعتراف منو تهیونگ رو جشن بگیریم و صد البتهههه باسن هارومیو بندازیم تو سرخ کن قرار شد جیهوپ و جیمین ام بیانوقتی فهمیدم کیم های بزرگوار یهویی گذاشتن رفتن مسافرت ددر دودور فقط با حالت جونگشوک ترکای درو دیوارو کشف میکردم
فک کن اون یهو گفته خب خانومی دوست داری بریم کجا؟ اون گفته میخام برم دریا کنار دریا کنار هنوز قشنگهاونم گفته بریم
اینا چرا تو خانواده ما قفله پس؟ چرا ازین سفر یهویی عا یجا نمیرن منو نبرن؟
با یاداوری اینکه الان ۱ ماهه کانادان و منم ور دل تهیونگم و مخشو زدم فهمیدم باید خفه شم.وقتی فکرم سمت دوست پسر جدیدم رف نیشم باز شد و با چشمام دنبالش گشتم
از صبح که اعتراف کرده بودیم و همچیز به طور رسمی شروع شده بود خیلی تنها نمونده بودیم و اگه نمیموندیم هم فرقی نمیکرد چون من قرار نبود خجالت بکشم و بزارم همه حال و حولا رو کوکی درونم باهاش بکنه و خودم هیچی یادم نباشهودف من دارم به خودم حسادت میکنم؟
اصن هرچی
ولی الان اگه کاری نکردم چون سرم گرم جین هیونگ بودهبا سرخوشی از صندلی برپا زدم و رفتم به تیوی روم بلکه تهیونگو پیدا کنم
با نامجون هیونگ نشسته بودن و یه فیلم اکشن میدیدن
با نهایت پررویی باسن مبارکمو رو صندلی راحتیه پاهای تهیونگ گذاشتم و با حلقه کردم دستام دور گردنش سرمو رو شونه هاش گذاشتم و برعکس روش نشستمتهیونگ انگشتای کشیدشو دور کمرم سفت کرد و گفت : چه عجب کوکو بلخره از آیدولش دل کند
خنده ی آرومی کردم و غر زدم : تهیوووونگ من حوصلم سر رفتههه
تهیونگ با شرارت گفت : نظرت راجب-
نامجون پرید وسط حرفش و گفت : منفیه! نظرش منفیه! ما اینجا ایم و جین این چند وقت همش حواسش به تو و شوگا و هانا و این ته تغاریش بوده و منه بدبخت کمبود محبت گرفتم و شماها در عین نامردی دارین جلو چشمم لاو در میکنین ولی واقعا اینکه حوصلتون سر بره بخواین برین پورن زنده راه بندازین تو خونه دیگه نمیشهههه
من از حرص خوردن جدی هیونگ خندیدم و تهیونگ با خنده گفت : هیونگ تو قبلا انقد منحرف نبودیااا
فقط میخواستم بگم نظرت چیه بریم فروشگاه برای امشب یکم خرت و پرت و خوراکی بگیریم
![](https://img.wattpad.com/cover/287110250-288-k222574.jpg)
YOU ARE READING
🌈My little Universe💜💫
Fanfictionسلام سازمان حمایت از کودکین معصوم من جئون جونگ کوکم ۱۸ سالمه .. ینی داره میشه برای همین زیر سن قانونی ام و به شما مربوط میشم من خیلی انسان خوب و نیکوکاری هستم و اصلا رمان های بد بد نمیخونم و فیلم های بد بد نمیبینم حرفای بد بد نمیزنم فکرای بد بدم نمی...