~part¹¹~

1.5K 184 45
                                    

انا لنا و انا الیه راجعون

خدایا این جرزنی عه قبول نی
من هزار تا آرزو دارم اول جوونیمه هنو به سن قانونی ام نرسیدم
من جهنم کوکیه درونم نهایت ۷ سالش باشه به اون رحم کن

رو سنگ قبرم‌مینویسن سینگل صفرکیلومتری که به دلیل تف کردن مشروبات الکلی روی کراشَش به دست کراشَش شرحه شرحه شد

کراشم کراشه نازنینم
من هزار تا آرزو واسه آیندمون داشتم
میخواستم مختو بزنم
بیای خاستگاریم
چایی رو بریزم روت
بعد تو بسوزی بریم اتاق بهت شلوار بدم
بعد تو شلوارتو دراری
بعد ۹ ماه بعدش واست یه پسر کاکل زری به دنیا بیارم

البته من که نمیتونم بزام

ولی هرچییی
آرزو جنسیت نمیشناسهههه آرزو بر جوانان عیب نیسسست

گاااادد یه گاردن آنجل بفرست منو از دست این عزرائل نجات بدههه .

داشتم اشهدم رو تلاوت میکردم که یکی جفت پا پرید روش
_ سلام تهیونگ شی
چخبرا

عه خدا زحمت نکش گاردن آنجل خودش پیدا شد

وادهللللل ملت گاردن آنجل دارن منم دارمممم
این گاردن آنجله یا سیب زمینییییی
چرا شبیه سیب زمینیههه
کوتوله که هست
چاغ که هست
لباس قهوه ایم پوشیده؟؟

سیب زمینیه اومد کنار تهیونگ بشینه که تهیونگ گفت : کجا؟
مگه نمیبینی جا نیس؟

سیب زمینی : خب اوپا میشه رو پات بشینم؟

خاک عالمممم لحن چندششو نگاااا
مستراح کوووووو

تهیونگ خیلی صریح و خشک گفت : نه

بعلههه نه پس چی فکر کردی؟
ماشالا گلابی همرنگ لباسش کردیش

سیب زمینیه لباشو آویزون کرد که شبیه اون زیگیلای رو سیب زمینی شد بعد رفت

تهیونگ دوباره نگاه با تشری بهم انداخت که خودمو جمع و جور کردم

داشت با دستمال صورتشو تمیز میکرد که سیب زمینی دوباره وارد شد
صندلیی که دستش بودو کنار مبل ما گذاشت و نشست

وات؟ چسب رازیی که زنگ تفریح میمالی به دستات لا انگشتات خشک میشه اینقد کنه نیس بشر ول کن
با عشوه نشست رو صندلی و اشاره ای به من کرد : اوپا معرفیش نمیکنی؟

تهیونگ : خودش لاله؟

نگاه کج کجی به تهیونگ کردم و گفتم : جونگ کوکم

سیب زمینی : منظورم نسبتت با اوپا بود

+ ...
تهیونگ : فک نمیکنم بهت مربوط باشه.

سیب زمینی باز زیگیل دار شد و دیگه چیزی نخورد
همون موقه یه دختر دیگه اومد طرفمون : اوپاااااااااا

ایششش کر شدم ملعوووون

مَلعون : اوپا اینجا چیکار میکنی؟

تهیونگ : واسه اومدن به پارتی هیونگم باید از تو اجازه بگیرم؟

ملعون : عه شهناز توام اینجاییی

پس سیب زمینی اسمش شهنازه؟
پر تف شروع به..
ماچ کردن هم شدن.

ملعون : اوپا هنوز کسیو تو زندگیت راه نمیدی؟
میبینم باز تنهایی

تهیونگ : پس عینکتو بزن تا درست ببینی

ملعون : ی..ینی چی
تو که دختری کنارت نیست

تهیونگ : یادم نمیاد گفته باشم استریتم...

☆☆☆☆☆☆☆
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما ریدران گرامی
اینجانب به عرضتان میرساند میدانم پارت کوتاهی بود اما در پارت های آینده جبران میشود

به عرض میرساند دو شخصیت جدید وارد داستان شده اند که برای تصور بهتر شما تصویری از آنها به نمایش میگذاریم

به عرض میرساند دو شخصیت جدید وارد داستان شده اند که برای تصور بهتر شما تصویری از آنها به نمایش میگذاریم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ایشون شهنازه دلها سیب زمینی هستند

ایشون هم هارومی یا به عبارتی همون ملعون هستند

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ایشون هم هارومی یا به عبارتی همون ملعون هستند

مهتا رد داده است توجه نکرده و با ذکر ووت و صلوات ازین پارت رد شده و مراقب خویش باشید
شب و روزگار خوش🤝📿

🌈My little Universe💜💫Where stories live. Discover now