~part³⁵~

881 106 19
                                    

*احتمالا کلمات ناواضح خیلی باشه که متوجهش نشید.
حال نداشتم دونه دونه تو پرانتز بزارم اگه هرکدومو نفهمیدید تو کامنتا بپرسید میگم.*


کوکی : ته‌اون؟ شِعا ما لو..لول..لولاشک ندالیم؟ لولاشک مالو دوش نداله؟

کوکی همونطور که رو شکم دراز کشیده بود و پاهاشو تو هوا تکون میداد و نقاشی میکشید، رو به تهیونگ این سوال رو پرسید و باعث شد توجه تهیونگ بهش جلب شه
تهیونگ حواسش رو از لپتاپش گرفت و به کوکی داد
این چند وقت خیلی متوجه حرف هاش نمیشد و این گیجش میکرد

تهیونگ : چی؟

کوکی : لو..لولاشک

با لکنت گفت و تهیونگ تو ذهنش دنبال کلمه ای هم وزن "لولاشک" گشت

تهیونگ : ام..غذاعه؟

کوکی اخماشو توهم کشید و طوری که انگار بهش فحش ناموس دادن با لب های جلو داده و تن صدای بلند جیغ کشید : نعععهههه!! لولاشک خولدنی نیششششش

تهیونگ کلافه از بهونه گیریای کوکی هوفی کشید و گفت : خب؟ پس چیه؟

کوکی : لولاشکه! وَ..وَل..وَت..وَلتیل-

تهیونگ وسط حرفی که کوکی سعی میکرد با لکنتش بهش بفهمونه پرید و کلمه ای که برای پسرش تلفظش سخت بود رو حدس زد : وکیل؟

کوکی : آیه!! وَتیل!

تهیونگ : خب؟ لولاشک وکیله؟

کوکی سرشو محکم بالا و پایین تکون داد و گفت : آیه. وتیل دلختاش. اَده یه بَشه بی‌ تل‌بی‌ات دلختالو بُتُشه..لولاشک مِش فلشته اژ آشمون ژاهل میشه اِژاژه نمیده دیده تَشی دلختالو بُتُشه
کوکی لولاشک دوش داله

تهیونگ طوری عمیق با لبخند به پسرش که با شیرین زبونی از کارتونی که تهیونگ به یاد اورده بود اسمش "لوراکس" عه تعریف میکرد، گوش میداد که یادش رفت باید به سوال بچگونه ی پسرش جوابی بده.

کوکی : دَد؟ شِعا لولاشک نیش؟

تهیونگ : چون..ام..چون باید بره به جاهایی که مردم بدن

کوکی : مده اینژا ملدم بد نیشن؟

تهیونگ : هستن. ولی جاهایی هست که آدما خیلی توش بدترن به هیچی رحم نمیکنن. لوراکس باید بره اونجا تا به مردمشون یاد بده بد نباشن.

کوکی : لَحم ینی شی؟

تهیونگ : رحم؟ ینی..به هم مهربونی کردن. همو اذیت نکردن

کوکی : ینی تو به من لحم میکنی؟

تهیونگ : فک کنم

کوکی : ملدم ژاهای دیده به هم لحم نمیتُنن؟

تهیونگ : خیلی جاها نه

کوکی : اینژا میتُنن؟

تهیونگ : شاید

کوکی : شَن تا لحم میکنن؟

تهیونگ : اندازه خوبیا

کوکی : ینی انداژه تو؟

تهیونگ بی طاقت از پشت لپتاپ بلند شد و با بغل کردن کوکی و نشوندنش رو پاش و بو کردن موهاش گفت : کی میدونی؟ شاید اندازه ی تو..اندازه موهات..چشات..صدات..خندهات

کوکی دستشو رو دست حلقه شده ی رو شکمش گذاشت و بهش تکیه کرد و گفت : پش بدی عا شَن تان؟

تهیونگ : نمیدونم؟ تو بگو؟

کوکی : انداژه آخاهه؟

تهیونگ : کدوم آقا؟

کوکی : همونکه شیبیل داش تَلشنات بود کوکی لو بخل میتلد

تهیونگ اخمهاشو توهم کشید. : کی بغلت میکرد؟

کوکی : ددی بخلم کلده

تهیونگ : نه الان نه. کیو داری میگی؟
کدوم آقا؟

کوکی سرشو رو شونه ی تهیونگ جا به جا کرد و با بستن چشاش و بردن شست تهیونگ سمت دهنش و مک زدنش، زیر لب گفت : آخا

تهیونگ کلافه تکرار کرد : میگم آقا کیه کوکی! چرا درست جواب نمیدی!

کوکی نقی زد و با زمزمه همونطور ک شست تهیونگ رو لبش کشیده میشد گفت : هیشتی..کوکی آلا داله

خمیازه کشید و دوباره با مکیدن شست تهیونگ مثل یه پستونک تو بغل ددیش خوابید و مکالمه ی عجیب غریبشون رو همونجا تموم کرد

🌈My little Universe💜💫Where stories live. Discover now