pt.13

811 126 12
                                    

jongkook pov

چشمامو باز کردم و به قلعه ای که حالا از اون ابهتش فقط دیواره های خرابی که در حال باز سازی بود خیره شدم

بی معطلی دست جیمین رو محکم تر گرفتم و با سرعتم به داخل قلعه رفتم..هر جا رو دنبال بوی استیون و دنیل میگشتم اما اثری ازشون نبود..هییی یادم نبود نمیتونم رایحه هارو حس کنم..دیوونه شده بودم

اولین کسی که جلوم اومد و گرفتم و اون اولش نشناختم اما بعد کمی دوتا دستامو گرفت و با ناباوری و خوشحالی شروع به صحبت کردن کرد

:گوکییی..چقد خوشحالم که میبینمت عزیزم..هممون فکر کردیم بلایی سرت اومده

با خنده ارومی گفتم

+شوخی نکن..خودت که میدونی یه خنجر چوبی نمیتونه منو بکشه..از بین بردن من اونقدرام راحت نیست

اروم سرشو تکون داد

+ام..استیون و دن کجان

سرشو به زیر انداخت که ترس بدی به جونم افتاد

:بعد اون شب که پادشاه توماس به قتل رسید و دنیل زخمی شد استیون خیلی به هم ریخته و سرگردون بود..نمیدونست باید چیکار کنه در کنار غم شدیدی که از کیلومتر ها از چشماش و حرکاتش معلوم بود و دستپاچه بودنش،به کمک سامانتا،استیو و دنیل و رو به یکی از منطقه های غربی بردن تا به وضعیت دنیل و بچه رسیدگی کنن چون حدود نصف افراد قلعه که بسیاری ازشون دکتر بودن کشته شدن و میشه گفت تعدادمون به نصف رسیده و بقیه هم بیشتر زخمی بودن و بالاخره بعد چند روز با کمک خون تونستن بدناشونو ترمیم کنن و شروع به بازسازی قلعه کردیم تا قبل برگشت استیون و بقیه همه چی اماده باشه..استیون قبل رفتنش همه چیزو به کریستین سپرد

با لبخندی به چشماش خیره شدم

+ممنونم کارا..خیلی ممنونم..واقعا خیالمو راحت کردی..میشه فقط یه لطف دیگه بهم بکنی؟

با لبخندی سرشو تکون داد

+کجا میتونم کریس و پیدا کنم؟

:اوو..اون الان داره به وضعیت قسمت شرقی قلعه رسیدگی میکنه

با چشمام ازش دوباره تشکر کردم و اونم سرشو به گرمی تکون داد و تعظیم زیبایی بهم کرد که باعث شد صدام در بیاد..حالا که خیالم راحت شده میتونم کمی راحت تر با بقیه وقت بگذرونم

دوباره دست جیمینی و که با شُک نگاهم میکرد رو گرفتم و خنده ی ارومی کردم

+چیشده

*تو حتی با تهیونگ هم انقدر مهربون نیستی..اینجا واقعا یه ساید دیگه داری

خنده ی بلند و بی دقدقه و دردناکی کردم و گفتم

+جایی که مثل این ادما دوسم داشته باشن منم دوسشون دارم..یک درصد فک کن با گرگای عوضی اون پک انقد مهربون باشم

sillver moon 🐺🌑🕸️Where stories live. Discover now