pt.15

756 137 48
                                    

jongkook pov

بین میز ها میچرخیدم و همه چیز رو چک میکردم..بنظرم زیادی سنگ تموم گذاشتیم..از سرشون خیلی زیاده

سری تکون دادم و سمت اتاقم رفتم تا دوش بگیرم و اماده بشم..چند ساعت دیگه قراره اینجا پر بشه از گرگای وحشی ای که فقط دنبال دریدن هم دیگن..اونم به اسم یه جشنواره مسخره..جشنواره سپاس گذاری از ماه..هه

وارد حموم اتاقم شدم و نفهمیدم کی کاملا اماده شده بودم اما وقتی به خودم اومدم رو به روی اینه ایستاده بودم و یه کت لی مشکی کثیف و یه تاپ جذب مشکی تا رو ناف که عضله های اب شدمو نشون میداد و باعث میشد اه های از ته دلی بکشم..و یه شلوار جذب که روی زانو هاشو بالا و پشت روناش پاره بود

دستمو توی موهام بردمو تکونشون دادم..بِلند مایل به استخونیشون بدجور به دلم نشسته بود..کمی بهشون حالت دادم و با رضایت به قیافه سادم توی اینه نگاه کردم

یکم ارایش چطوره؟..یه ارایش لایت که پوست سفیدمو سفید تر نشون بده..عالیه...

با قدم های محکمم از پله ها پایین رفتم و با دیدن تهیونگ و جیم روی سکو و کنار صندلی های مخصوص کنارشون رفتم و ایستادم سمت چپ تهیونگ

به عنوان وکیل الفای پک جایگاه الکی ای نداشتم..وقتی نگاه خیره جیم و ته رو دیدم با تعجب برگشتم سمتشون..جوری محو شده بودن که باعث شد خندم بگیره..اما جلوی خودمو گرفتم

سرفه ای کردم که به خودشون بیان و بعد کمی این دست تهیونگ بود که من و به خودش نزدیک تر کرد و نگاه مرگباری به کسایی که نگاهمون میکردن انداخت

با تعجب بهش نگاه کردم که با بیخیالی منو بیشتر به خودش نزدیک کرد..و بعد هم اجازه ی حرفی نداد و شروع به گفتن متن سخنرانیش کرد

+باعث افتخاره که امشب اینجا و در کنار هم جمع شدیم..همونطور که میدونید امشب شب سپاس گذاری از ماه ـه و ما هم طبق رسوم جشنواره ی بزرگی رو برپا داشتیم..بعد از سرو شام مفتخر میشیم که الفا های جنگ جوی هر منطقه و پک رو در قسمت برگذاری مسابقات تن به تن ببینیم..میتونید به ادامه کار هاتون بپردازید

و بعد هم من و تهیونگ و جیمینی به ترتیب روی صندلی هامون نشستیم و به اون فضای مسخره خیره شدیم..هوف کلافه ای کشیدم و به نگاه های خیره روم بی توجهی کردم...

نمیدونم چرا اما هیجان زده شده بودم..شلوارک کوتاهمو که رونامو به نمایش گذاشته بود صاف کردم و کتمو گذاشتم توی کمدم

پرسینگ ابرو و لب و زبونم رو هم زدم..وارد منطقه مبارزه شدم..تتو های ریز و درشت بازوهام که از اژدهای روی شونم تا کلمات ریز انگشتام کشیده شده بودن و همینطور تتو ی بزرگی که از سینم تا وسط رون پام امتداد داشت از زیر تاب و شلوارک کوتاهم معلوم بودن و اونایی که روی کمرم بود پوشیده

sillver moon 🐺🌑🕸️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora