sillver moon 🐺🌑🕸️

PT.31.END

jongkook pov

با صدای بلندی توی عمارت داد کشیدم

+اندرووووو..به نعفته کمتر از پنج ثانیه دیگه جلوم باشییی

^اومدم ماادررر

+مادر و زهر مار

صدای خنده اون و تیهونگ بلند شد و بعد هردوشون جلوم بودن

+همین الان بهم بگو چرا توی سالن تمرین دعوا راه انداختی

∆اوف ماما صدبار بهت گفتم..اون آلفای احمق چرت و پرت گفت و منم یکم عصب..

¶دروغ میگه ماما..پیتر به اریک حرفای بد و بی رطب زد و بعدش داداش کوچولوی امگای من با قدرت خون اشامیش زد پدر جد خرابشو آورد جلوی چشمش

چشمام رو ریز کردم و از لبخندی که می‌رفت تا روی صورتم شکل بگیره جلو گیری کردم و برگشتم سمتش

+سوییتی ماما ممنون که حقیقت رو بهم گفتی..ولی اگه یک بار دیگه بفهمم که بد حرف زدی بی توجه به اینکه به عنوان یه آلفای حقیقی و خون آشام جز دسته قدرتمند پک هستی از تخم توی سالن اصلی دارت میزنم

و به تهیونگ که داشت می‌خندید چشم غره رفتم و بعد برگشتم سمت اندرو و به غر غر های ایون وو توجه نکردم

+که اینطور..پس بخاطر اریک بود و هوم؟

اندرو که گونه هایش سرخ شده بود سرش رو سریع پایین انداخت و این کارش لبخند بزرگی روی لب هام اورد

-عایش من واقعا منتظر بودم زود تر از اینا رابطه‌تون رو بهمون بگین

و سمت من اومد و بعد بوسیدن کوتاه لب هام پشتم قرار گرفت و دستش رو دور کمرم حلقه کرد

∆چ.چی..متوجه..منظورت نمیشم دد

و بیشتر از قبل سرخ شد و این کارش باعث خنده بیشتر همه شد..ایون وو سمتش رفت و بعد کشیدن گونه هاش بقلش کرد

¶داداش بزرگه ی کیوت من

*خب خب بگین ببینم باز از چی جا موندم

جیمین با صدای بلندی پرسید و من و ته با لبخند برگشتیم سمتش

+باید کم کم خودمون و واسه مراسم عروسی آماده کنیم

جیمین با جیغ کوتاهی خودشو پرت کرد روی اندرو

*بچههه بلاخره اعتراف کردییی

∆چطوری همتون متوجه شدین..من و اریک که خیلی حواسمون به همه چی بود

با صدای نالونِش خنده ای کردم و سمتش رفتم و بعد نوازش گونه‌اش آروم توی بقلم کشیدمش

+حتی اگه جلوی همه تظاهر به تنفر از هم بکنین یا به خودتون هم دروغ بگین چیزی که توی نگاهتون به هم موج میزنه چیزی نیست که بشه انکارش کرد

*اره بابا منو هوبی همینجوری سر عاشق بودن باباهاتون شرط بسته بودیم

و بعد با تهیونگ بلند خندیدن که فقط چشم چرخوندن منو به دنبال داشت