pt.14

764 133 62
                                    

jongkook pov

به امارت رو به روم خیره شدم و از جیمینی با چشمام به خاطر همراهی باهام توی سفر کوتاهم تشکر کردم و اون سریع تر از من به سمت در رفت انگار که چیزی حس کرده باشه

بیخیال سمت در راه افتادم اما رایحه ضعیفی که به طرز عجیبی به گیرنده های حسیم خورد و بعد چندین وقت اولین چیزی بود که حس کردم و باعث بیقراری کم و ناله های عصبی گرگ خستم شد،باعث شد برگردم و به پشت سرم نگاه کنم

taehyung pov

توی زمین تمرین قدم میزدم و از کنار هرکی رد میشدم ایرادشو بهش میگفتم و کمکش میکردم تا تصحیحش کنه..بعد از تموم شدن ساعت تمرین از زمین بیرون اومدم و سمت اتاقم رفتم تا دوش بگیرم

وقتی از حموم بیرون اومدم دیدم کاری ندارم که انجام بدم پس تصمیم گرفتم برم بیرون تا قدم بزنم..از عمارت که بیرون اومدم متوجه کوکی و رایحش شدم که توی حیاط ایستاده بود و داشت با یکی صحبت میکرد

سعی کردم نزدیکشون نشم تا راحت باشن چون تا حالا اون دختر رو ندیده بودم و رایحش برام غریبه بود..اما قسمت جالب و همچنین عجیب ماجرا این بود که کوک هیچوقت با هیچ غریبه ای خارج از کار صحبت نمیکرد و از مدل حرف زدن اون دختر باهاش متوجه شدم که اصلا هم راجب کار نیست

پس گوش تیز کردم و همونجا ایستادم..با شنیدن حرفاشون حس کرد سرم برای چند لحظه گیج رفت و گرگم ناله ی ارومی کرد

سریع برگشتم به اتاقم و خودمم نمیدونم چرا اینطور شدم..اما نمیتونستم..تحمل درک چیزی ک شنیده بودم رو نداشم_و هیف ک صبر نکرد تا ادامه ی مکالمه ی اون دونفر رو بشنوه_

jongkook pov

با کلافگی دستمو توی موهام تکون دادم

+چی ازم میخوای

"ببین معلومه که تو جفتمی..و من این قضیه فاک شده رو تازه فهمیدم (ن.م:تهیونگ فقط همین یه تیکه رو اومد نزدیک و شنید و رفت..از اینجا به بعد و نشنیده)

+خب الان من چیکار کنم

"تنها کاری که میخوام بکنی اینه که حتی تو یک مایلی خودم هم نبینمت..هیچ وقت فکر نمیکردم اینو به جفتی که کل عمرم منتظر پیدا کردنش بودم بگم..اما معلوم شد جفتم یه دورگه ی بی ارزشه که حالم ازش بهم میخوره..هیچ وقت نمیخوام موجودی مثل تورو دور و برم ببینم..حتی از اینکه رایحت به مشامم میخوره چندشم میش...

با مشتی که توی دهنش کوبیدم روی زمین پرت شد

+واسم مهم نیست چه خری هستی امگا..اینو بدون که اگه حتی کونتم پاری میکردی بهت نگاه هم نمیکردم..تو اینجا دستور نمیدی..اگه قرار باشه کسی حرف بزنه این منم..آلفات..دلم نیمخواد دیگه حتی نزدیک این پک ببینمت..از هر قربستونی اومدی گور فاکیتو گم کن همونجا و درتو بزار..نمیخوام جنده ای مثل تو که حتی هنوز بوی الفایی که دیشب به فاکت داده روت هست دور و برم بپلکه و بقیه فکر کنن که با من نسبت فاک شده ای داری..حتی ارزش نداری که اینجا وایسم و بخوام باهات حرف بزنم و تا این حد وقت با ارزشمو حرومت کنم..فقط تا جایی که میتونی از این پک دور شو..همین الان امگا

sillver moon 🐺🌑🕸️Where stories live. Discover now