PT.28

748 129 31
                                    

one week later
taehyung pov

چوب توی دستمو پرت کردم روی زمین و با دست محکم زدم بین دو کتفش تا شونه هاش و راست کنه..یکی از آلفا های آسیب دیده و از قضا یکی از بهترین دوست هام بود ک اصرار داشت اینطور میتونم به جا افتادن شونه هاش کمک کنم و با اینکه هردومون میدونستیم حرفش احمقانه بود و فقط ی دلیل مسخره بود تا بتونه بتای کیوتی که روش ی کراش گنده ی چند ساله داشت رو ببینه،قبول کردم ک انجامش بدم

بتایی که اسمش فلیکس بود با چشمای نیمه نمناک کمی دور ایستاده بود و چهره دردمند هیونجین رو نگاه میکرد و سعی میکرد گریه نکنه..مای گاد..فقط به هم اعتراف کنید لعنتیا..بعد اینکه کمی شونه های در رفته‌شو ماساژ دادم دم گوشش گفتم

-توصیه میکنم بیشتر از این معطلش نکنی..خودتم میدونی که حستون متقابله..اشتباه منو تکرار نکن و دست بجنبون

با درد سرشو برگردوند طرفم

؛تهه هیونگ..تو مطمعنی؟

سرمو با قاطعیت تکون دادم

-اره..و الآنم همه رو بیرون میکنم و تو این یکی فرصتت رو از دست نمیدی پسر

سرشو با شک تکون داد و لبخند بزرگی زد..منم لبخند متقابلی بهش زدم و بعد رو کردم به بقیه کسایی که توی زمین در حال تمرین بودن

-خیله خب..تمرین بسه..همتون میتونید برید

ثانیه هایی بعد آلفا ها و بتا های رو به روم بعد تعظیم و ادای احترام زمین رو خالی کردن و وقتی که فلیکس خواست بره بیرون جلو رفتم و دستمو گذاشتم روی شونش

-فلیکس..میشه تو بمونی؟

سرشو کج کرد و چشمای براقشو گرد کرد

«کاری باهام داری هیونگ؟

سرمو به دو طرف تکون دادم بعد اشاره کردن با سرم به هیونجین دیدم که چشماش حتی براق تر و بزرگتر شد

«هیونگ با من کار داره؟.. مطمعنی؟..شاید با چا...

-مطمعنم پسر و آروم باش..مطمعن باش اتفاق خوبی قراره بیوفته و لطفا بعد صحبت هاتون شونه ها شو مخصوصا بینشون رو ماساژ بده چون اون همین الانشم کلی درد داره ولی فقط بخاطر دیدن یک نفر به روی خودش نمیاره..تو کمکش میکنی دیگه؟

اون سریع و مدهوش شده سرشو تکون داد و من بعد لبخند بزگی بهش و نوازش پشت سرش از زمین تمرین بیرون اومدم و حس خوبی از کمک کردن به اون دوتا بهم دست داد..باید زودتر این کارو میکردم

وقتی کم کم عمارت جلوم معلوم شد یاد جونگکوک افتادم..یعنی راستشو بخوام بگم لحظه ای نبود ک بهش فکر نکنم..با تصور اینکه الان برهنه توی ملحفه های سفید اتاقمون پیچ خورده و دستشو روی شکمش می‌کشه و خودشو بخواب زده ولی زیر لبی با تولمون حرف میزنه لبخندی روی لبم اومد که فکر کنم اگه کمی بزرگتر میشد کل ردیف دندون هام مشخص میشد

night

کوک و توی بغلم گرفته بودم و خیره به عکس خانوادگی پدر و مادرهامون_همه افرادی که توی اکسترا یک بودن🥲💔_دوباره داشتم توی فکرام غرق میشدم که تو تاریک و روشن اتاق چشمم به صحنه ای خورد که باعث شد حس کنم قلبم توی دهنم میزنه

محکم و کوک و تکون دادم و متوجه شدم اونم مث من بهش خیره شده و یهو این صدای جیغ هردومون بود ک تو اتاق اکو شد

-فااککک ایتتت..این کیوتی چیه اینجااا

و دستمو روی دست کوچیکی که اندازه یک بند انگشتم بود و روی شکم گرد کوک افتاده بود گذاشتم و بعد اون تونستم صدای هق کوتاه از سر زوق کوک و بشنوم و رایحه ی عالیش توی نورون به نورون مغزم پیچید و اون بعد کنار زدن دستم انگشت اشاره اشو آروم کشید روی اون دست خوشبو که کم کم داشت از روی شکمش محو میشد

+احمق معلومه ک دست تولمه..جلو بچه درست حرف بزن فاکر این چ طرز صحبته..میخوای گوشای پاک تولمو از همین الان به فاک بدی؟

سلام🗿🌱

میخوام واسه همشون بمیرم😀🫀✨

این چه وضعشه..یکی از کیوتی این احمقا کم کنه 😂😭

می‌دونم بازم طول کشید ولی امتحانام تموم شدننن و اپ دوباره سریع میشههه😔✨
(اصنم به روم نیارید که پارت آماده بود و من واقعا یادم رفته بود که باید اپ کنم🥲💔)

زیاد حرف زدم دوستش بدارید تا پارت بعد فعلاااا🫂🤌🏻🌱

sillver moon 🐺🌑🕸️Where stories live. Discover now