قسمت دوم: قاتل کوچولوی بازیگوش

631 172 19
                                    

یک ماه قبل


"یکی از کارمندهایی که زیر نظرش کار می‌کرد و متخصص کامپیوتر و هک بود، تو گوشی¬ای که تو گوشش بود، گفت"قربان شما الان دارید وارد ویلای مدیر چن میشید، بهشون اطلاع بدم؟"

شیائو ژان همونطور که بی¬صدا ماشینش رو جلوی ویلای مدیر چن پارک می‌کرد جواب داد"هـــــــم، بهش بگو جلوی ویلاشم" ویلا ساکت بود اما چراغ¬هاش روشن بود. ابروهاش از سکوت غیر عادی اونجا تو هم رفت.

شیائو ژان از کسی که داشت باهاش حرف می‌زد، پرسید"جاس، به مدیر اطلاع دادی؟"

مرد درحالیکه سعی می‌کرد دوباره بهش زنگ بزنه، جواب داد"جواب نمیدن قربان"


شیائو ژان آهی کشید، همونطور که شک کرده¬ بود سکوت خونه¬ی مدیر غیرعادی¬ بود و کسی هم به مرد دسترسی نداشت. دستور داد"سیستمش رو هک کنید، ممکنه اتفاقی برای مدیر افتاده باشه"


جاس فورا کاری که بهش دستور داده¬ شده¬بود رو انجام داد، می‌خواست سیستم رو هک کنه که متوجه شد دوربین¬های مدار بسته¬ی خونه از کار افتاده"قربان، دوربین‌های مدار بسته از کار افتاده. تمامی فیلم¬ها هم ازبین رفته"


شیائو ژان با عصبانیت فریاد زد"چی؟!" یه چیزی این وسط درست نبود. داد زد"این در لعنتی رو باز کن!"


جاس مجبور شد در اتوماتیک خونه¬ی مدیر رو باز کنه"چشم قربان" مرد بلافاصله داخل رفت، هیچ نشونه¬ای از خدمتکار شخصیش و بقیه خدمه نبود. زبونش رو گاز گرفت و سعی کرد نگهبان¬ها رو پیدا کنه اما خبری از اونها هم نبود. تو راهرو¬ها شروع به دویدن کرد و هر دری که از کنارش رد می‌شد باز می‌کرد تا به دفتر مدیر تو طبقه آخر رسید.


بوی تعفن مختلفی از اونجا میومد. بوی خون و فرومون¬. وقتی در رو باز کرد، با دیدن صحنه¬ی مقابلش دستگیره¬ی در رو فشرد. اجساد همه روی زمین افتاده بود، کسی که این کار رو انجام داده¬بود احتمالا همه رو به یه اتاق منتقل کرده بود.


یکی از اجساد مرده رو بررسی کرد، به¬نظر می‌رسید هنوز یک ساعت هم از مرگش نگذشته باشه. به اطراف نگاه کرد تا ببینه میتونه اثری از کسی که اونها رو کشته پیدا کنه یا نه، اما هیچ نشونه¬ای که بتونه بفهمه کار چه کسی بوده پیدا نکرد، اما به¬طرز عجیبی، بوی آلفای غالب تو اتاق حس می‌شد. به خاطر بویایی قویش، رایحه¬ی ضعیف افراد عادی واسش چیزی نبود. اما برای ژان، به عنوان یه امگا و یه گرگینه غالب، حس بویاییش چیزی بود که باعث می‌شد تو رتبه¬ی برتری قرار بگیره.

با گوشی داخل گوشش به کارمندش دستور داد"نیل، به بازرس¬ها خبر بده، جسد مدیر چن و خدمتکاراش روی زمین افتاده. این رو به مقامات بالاتر هم اطلاع بده"

نیل بلافاصله جواب داد"چشم قربان"

همونطور که ژان برای پیدا کردن سرنخ¬های بیشتر در اطراف قدم میزد، چیزی توجهش رو جلب کرد. یه هدفون بود، چشم¬هاش رو تنگ کرد و روی زمین خم شد تا از نزدیک نگاهش کنه.

شی رو مقابل بینیش قرار داد"هـــم" کشید و پوزخندی روی لب¬هاش شکل گرفت. با پوزخند شیطانیش بهش خیره شد و زیر لب زمزمه کرد"پس یه خون¬آشام آلفا" یواشکی شی رو تو جیبش گذاشت"چه قاتل کوچولوی شیطونی"

"نیل لازم نیست به بازرس¬ها خبربدی، خودم تحقیق میکنم"

نیل جواب داد"اما قربان..."

هر دو دستش رو داخل جیبش فرو کرد"همین که گفتم، وضعیت رو به بالا دستیا توضیح بده. مطمئنم فردا ماموریتش میرسه دست خودم"

"چشم قربان"

شیائو ژان تو اتاق قدم زد، میزی که جسد مدیر روش قرار داشت بهم ریخته بود. به-نظر می‌رسید که برای پیدا کردن اطلاعات به درد بخوری اونجا رو زیر و رو کردن.

"هـــم، این قاتل شیطونمون شکار گنج دوست داره؟ بامزه" برگه¬ها رو با انگشت اشاره و شستش جابه¬جا کرد، انگار که از لمس کردنشون بدش میومد.

سرش رو تکون داد و با سرگرمی بهشون نگاه کرد"اوه، قاتل شیطونمون مدارکی که مدیر چن داشته رو دزدیده" با دیدن دفترچه برنامه ریزی مدیر، تاریخ اون روز رو دید که زیرش نوشته شده بود«دیدار با کارآگاه شیائو و درخواست کمک». شیائو ژان ابرویی بالا انداخت و به اطراف نگاه کرد  تا نامه¬ی مورد نظر رو پیدا کنه، اما هیچ جا نبود" احتمالا قاتل شیطونمون برداشته"، پوزخندی زد"فکر کنم قراره بعدا همدیگه رو ببینیم"

ENCOUNTERWhere stories live. Discover now