قمست بیست و یکم:ثروتمند

378 129 5
                                    


ییبو به شیائو ژان پیام داد "ژان ما چمدون رو بستیم" ساعت دوازده نیمه شب بود و مرد جلوی نمایشگر بزرگ تو دفترش نشسته بود. زیردست­هاش همین یک ساعت پیش به خونه رفته بودن. وقتی ژان هیچ ماموریت یا ماموریت شبانه‌ای نداشت معمولا زیردست­هاش رو مجبور می‌کرد به خونه برن تا استراحت کنن. همونطور که نشسته بود و بهشون نگاه می‌کرد جواب داد"می­تونم ببینم. با مادرت درباره جابه­جایی صحبت کردی؟" مرد تلفن به دست روی مبل نشمین نشسته بود.

"آره کردم"

شیائو ژان همونطور که داشت جرعه جرعه چاییش رو می­خورد لبخندی زد و با لبخند به آلفاش که از نشمین به اتاقش رفته بود تا ببینه قبل از رفتن همه چیزهای لازم رو برداشته یا نه، دنبال کرد. با قلبی که محکم می­تپید لب پایینش رو گاز گرفت و زمزمه کرد"لعنتی تو هر زاویه­ای خوشتیپه"

...

شیائو ژان روز بعد زودتر به شهری که از غرب و شرق دور بود رفت. بهترین جایی که می­تونستن هم رو ببینن.

ییبو وقتی شیائو ژان رو بغل فواره وسط پارک دید دستش رو تکون داد. ییبو مادرش رو برای استراحت به هتلی همون نزدیک پارک برده بود، مادرش هنوز نمی­تونست مدت طولانی بین انسان­ها باشه، ممکن بود دیوونه بشه و به کسی حمله کنه چون هنوز از لحاظ روانی ناپایدار بود.

ژان با دیدن ییبویی که تنها بود پرسید"مامانت کجاست؟"

"هتل، نیاز به استراحت داشت. بینیش به رایحه انسان­ها حساسه"

"اول خونه رو چک کنیم؟" ژان به آلفا که پیراهن یقه اسکی مشکی پوشیده بود و یه کت بلند تنش کرده بود خیره شد. با شلوار مشکی رنگ و کفش‌های مشکی ستش رو کامل کرده بود. حتی صرف نظر از عینک آفتابی مشکی، ماسک و کلاهش، می‌شد فهمید که چقدر پشت پوشش­ها چقدر خوشتیپه.

ییبو شونه­ای بالا انداخت"آره فکر کنم" اونها به سمت ماشین ژان که تو پارکینگ، پارک شده بود رفتن. ییبو با دیدن ماشین محشر و باحالش گفت"اوه، اولین باره که ماشینت رو می­بینم"

ژان پوزخندی زد"می­خواییش؟"

ییبو با خوشحالی بهش نگاه کرد، ها؟ درست شنیده بود؟امگاش چقدر پولدار بود که حاضر بود خونه و حتی ماشینش رو مثل اسباب بازی بهش بده؟

"چی؟" ژان با دیدن واکنش آلفاش خندید"منظورم اینه اگر بخوایی می­تونی داشته باشیش. چیزی که مال منه مال تو هم هست دیگه" گفت و سرش رو کج کرد و مارکش رو نشونش داد.

گونه­های ییبو سرخ شد، چطور می­تونست انقدر راحت بگه؟ اونها همین دیروز به معنی واقعی کلمه جفت شده بود و این یه حرکت کاملا بدون فکر قبلی بود"خب حدس میزنم یه کم شوکه شدم؟"

عذرخواهی کرد "اوه ببخشید" و همونطور که موتور ماشینش رو روشن می‌کرد به آلفا گفت "در هر صورت، اگه چیزی میخوایی بهم بگو، باشه؟"

ENCOUNTERWhere stories live. Discover now