-21- a ghost ! 👻

4.6K 732 183
                                    

[فلش بک برا یاداوری]
برگشت و قدم هاشو به سمت میز برداشت و اما بلافاصله بعد اینکه یه قدم از میز اون پسر فاصله گرفت ، مچش توسط یه نفر کشیده شد
- هِی !

با خودش فکر کرد کسی نیست که همچین صدایی داشته باشه
خَش دار ، گرفته ، سرد و بی روح

برگشت و بهش نگاه کرد اما بلافاصله نگاهشو دزدید و به مچ خودش که تو دستای اون محاصره شده بود نگاه کرد
- ب..بله ؟

اون پسر دوباره صدای مردونشو از بین لباش ازاد کرد و حلقه ی دستشو دور مچ جیمین تنگ تر کرد
- من تورو یجایی ندیدم ؟...

جیمین با خودش فکر کرد یعنی اونم اونروزو یادشه ؟
سرشو به چپ و راست تکون داد
جرئت نگاه کردن به اون چشمارو نداشت
- ف..فک نمیکنم

پسر از جاش بلند و دقیقا رو به روی جیمین قرار گرفت
قداشون یکی بود اما سردی و غروری که اون از خودش به بیرون پرت میکرد کاری میکرد که جیمین فکر کنه هزار برابر از اون کوچیکتره
- ولی من مطمئنم یجا دیدمت... میشناسمت...

اون پسر سینیو از تو دست جیمین کشید بیرون و گذاشت رو میز خودش
صندلی رو برای جیمین کشید عقب و خودش نشست سر جاش
- بشین ...

جیمین نمیدونست موضوع چیه ... اما اون که همیشه کاری میکرد مردم نتونن بر خلاف نظرش حرف بزنن ، حالا خودش جرئت مخالفت با اونو نداشت و این تقریبا اولین باری بود که جیمین از یه نفر حساب میبرد

بدون هیچ حرفی نشست رو صندلی که اون براش عقب کشیده بود

پسر مو نقره ای سرش رو اورد بالا و با لبخندی که نمیشد اسمشو گذاشت لبخند خودشو معرفی کرد
- من یونگیم... خوشوقتم!

جیمین سرشو اورد بالا و پسری که فهمیده بود اسمش یونگیه رو با گیجی نگاه کرد
- ها ؟؟

**********

اونروز وقتی جیمین از کافیشاپ بیرون اومد مطمئن بود که یکم دیگه قلبش از قفسه سینش میپره بیرون
صحبت خیلی کوتاهی داشتن
اما همون صحبت کوتاه رو جیمین خیلی تاثیر داشت
اولش فقط اسم همدیگرو پورسیدن و سوال و جوابای کوتاهی کردن که همه انجام میدن
اما ....

*فلش بک

جیمین با یونگی خداحافظی کرد و از رو صندلی بلند شد
ولی قبل اینکه از میز فاصله بگیره صدای بم پسر ، اون رو متوقف کرد
- میتونیم بازم همو ببینیم ؟

جیمین چشماش گرد شدن و احساس کرد با این سوال یهویی قلبش تو دهنشه
اون دلش میخواست بازم جیمینو ببینه ؟

🔞Seducer daddy🔞Where stories live. Discover now