-31- runaway 🏃🏻

3.8K 566 258
                                    



بیبیا 🥹 دوست داشتین اکانت منم فالو کنین😭✨

تهیونگ کنار تختش روی زمین نشسته بود
زانو هاشو بغل گرفته بود و اشک میریخت و زیر لب غر غر میکرد
از دست کارا و تنبیه های پدرش خسته شده بود

تمام عمرش منتظر بود تا به سن قانونی برسه که پدرش دیگه نتونه کاری باهاش داشته باشه
اما حالا که از سن قانونیش گذشته بود ... هنوزم تو همون شرایط بود
با مشتش به زانوش کوبید و پوست لبش رو به دندون گرفت

[ فلش بک ]

کیونگسو موهای پسرش رو تو مشتش کشید و اون رو مثل لاشه ی سگ تا اتاق کارش کشید
اون رو به داخل هول داد و پسر رو روی زمین پرت کرد
- از رفتارای دیشبت بگذرم ، از خونه نیومدنت نمیتونم بگذرم !

اونقد عصبانی بود که نمیدونست داره چیکار میکنه
سمت پسرش رفت و لگت محکمی به شکمش زد
- دیگه کم کم باید پسرمو از رو دخترا جمع کنم ، هااا ؟؟

تهیونگ اخمی کرد و سر جاش رو زمین نشست
- من گِیم بابا .

کیونگسو مطمئن نبود چی از دهن پسرش بیرون اومده
گوشاش رو تیز کرد و داد زد
- چیییی ؟؟؟!!

تهیونگم متقابلا صداش رو بالا برد
- من از پسرا خوشم میاد !!!!!

کیونگسو احساس کرد دیگه نمیتونه تحمل کنه
به سمت تهیونگ رفت و روی بدنش نشست
یقشو به دست گرفت و مشت های پی در پِیِش رو روی صورت تهیونگ خالی کرد

اونقد صورت پسرش رو مشت زده بود ... حتی خودشم شک کرد که کسی که داره میبینه پسرشه ...
اما دست برنداشت
هنوزم مشت میزد و تهیونگ سعی میکرد از زیر پدرش فرار کنه
از طرفی صدای مادرش از بیرون اتاق میومد که با صدای لرزونش از کیونگسو التماس بخشش میکرد

کم کم تهیونگ دیدش تار شد و چشماش بسته شد
پدرش وقتی بیهوش شدن تهیونگو دید از روش بلند شد و برای بار اخر لگد محکمی به شکم پسر زد

دستی به موهاش کشید ... لباسش رو مرتب کرد و نفسش رو بیرون داد
سمت در رفت و با حالت وحشی درو باز کرد که محکم خورد به دیوار پشتش
- پاشو بیا پسر هرزتو از جلو چشمام دورش کن !

آرا ... بعد از دیدن تن بی جون پسرش
جیغی کشید و با گریه به سمت تهیونگ دویید و تن پسرش رو در اغوش کشید

[ پایان فلش بک ]

تهیونگ وقتی بهوش اومد خودش رو تو بغل مادرش دید که خوابش برده
لبخند تلخی زد و سمت ایینه ی اتاقش حرکت کرد
به صورت خودش نگاهی انداخت
هرچند ترجیح میداد هیچوقت اینکارو نکنه .

🔞Seducer daddy🔞Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin