🔞Seducer daddy🔞

-22- study camp 📝

در کلبه رو با کلیدی که داشت باز کرد
وارد کلبه شده
یه اتاق بزرگ بود که دیواراش چوبی بود و رو سه تا از دیوار هاش پنجره ی متوسطی داشت که پرده نداشتن
و دو تا تخت دو طبقه ی چوبی با ملافه های سفید طوسی
طرف دیگه ، اشپزخونه ی کوچیکی بود که توش فقط یه یخچال ، سینک و یه گاز کوچولو بود و گوشه ی اتاق دستشویی کوچیکی بود
با اینکه بیرون کلبه ، قدیمی به نظر میومد اما فضای داخل کاملا باسازی شده و نو بود

برای خودش یکی از تختای پایینو انتخاب کرد و وسایلشو گذاشت کنار تخت
بدنش بخاطر اینکه این همه وقت تو ماشین نشسته بود ، خسته و گرفته بود برا همین خودشو پرت کرد رو تخت و دستاشو ضربدری بالای سرش قرار داد
چشماشو بست و پاهاشو ازاد کرد

چند لحظه بعد در باز شد و جونگوون و جیک وارد شدن
چمدون هاشون رو با خودشون کشیدن توی کلبه و به تهیونگ سلام صمیمانه ای دادن

تهیونگم همونطور که دراز کشیده بود لبخند زد و بهشون سلام کرد
جونگوون و جیک چمدون هاشون رو گذاشتن کنار هم بغل اونیکی تخت
جیک تخت پایینیو انتخاب کرد و جونگوونم تخت بالاییشو

جونگوون چمدونش رو باز کرد و وسایلی مثل عطر ، ضد افتاب ، کرم دست و چیزایی مثل این رو شروع کرد به چیدن روی میزی که ایینه داشت

و جیکم وارد اشپزخونه شد و در یخچالو باز کرد و یکی از ابمیوه هارو برداشت و بازش کرد و مشغول خوردنش شد

تهیونگم نشست و مشغول تماشا کردن اون دوتا شد
چند دقیقه بعد یونجونم اومد و وسایلش رو جابه جا کرد

نیم ساعتی گذشت و هر چهار تا پسر دور میز کوچیکی که وسط اتاق بود نشسته بودن و در حال صحبت کردن بودن ، تا اینکه زنگی به صدا در اومد که نشون میداد باید توی سالن اجتماعات جمع بشن

جونگوون پوفی کشید و از رو صندلی بلند شد و پشت سرش بقیه هم بلند شدن

یونجون به سمت در رفت و دستگیره ی درو کشید پایین
- معلوم نیس باز میخوان چه زری بزنن ....

جیک ادامه ی حرف یونجون گفت
- یه مشت چرت و پرت !

دوتا تای دیگه حرفشونو تایید کردن و باهم از کلبه رفتن بیرون
تهیونگ عینک افتابی که تو جیبش داشت رو دراورد و زد به چشماش
بعد کشیدش بالا و موهاشم همراه عینک به عقب جمع شدن

به سمت کلبه راه افتادن ....

تا سالن اصلی راه رفتن و وقتی نزدیک سالن شد ، جمعیت نسبتا زیادی از دانش آموزا رو دیدن
میشد حتس زد یه چیزی حدود ۵۰ نفری هستن