-28- Finally yoonmin 🌝✨

4.2K 537 147
                                    

جونگکوک منو رو روی میز گذاشت و چشمشو توی سالن چرخوند تا گارسون رو پیدا کنه و صداش بزنه.
با دیدن گارسون، دستشو بالا گرفت تا توجهشو جلب کنه.

وقتی جونگکوک داشت سفارششونو به گارسون می‌گفت، تهیونگ با دست بهش اشاره کرد که میره دستشویی.
به محض رسیدن به دستشویی، گوشیشو از جیبش درآورد و تماسیو وصل کرد:
-انقدر پیام نده؛ گفتم که نمیتونم جواب بدم. نمیخوای که جونگکوک بهم شک کنه؟

و بعد فورا تماسو قطع کرد
رفت جلوی آیینه
ابی به دست صورتش زد که مشخص شه رفته دستشویی
موهاشوداد بالا و از دستشویی اومد بیرون

همونطور که به سمت میزش با جانگکوک حرکت میکرد گوشیشو دراورد و به اونی که باید ، مسیج داد
"حالا"

و گوشیشو برگردوند تو جیبش
رسید به میز و صندلیو برا خودش کشید عقب
- من برگشت—

اما تا اومد بشینه ، همه ی چراغا یهو خاموش شد
تهیونگ "هین"ی کشید و به جانگکوک نگاه کرد

جانگکوک جا خورد  و سعی کرد با نگاه کردن به اینور اونور درک کنه که موضوع چیه

صدای جیغ چند نفر بلند شد و بعد دوباره همه جا ساکت شد

چند دقیقه گذشت و جانگکوک احساس کرد چند نفر دارن از پشت میان نزدیکش ، اما تا خواست برگرده ... چراغا به همراه صدای ترکیدن چیزی یهو روشن شد

و بعدش صدای داد پسری اومد که خیلی هم غریبه نبود
- تولدتتتتت مبارککککککک

شوک زده برگشت و دید هوسوک ، سهون ،کای و جنی پست سرش وایستادن و چند تا کیک و بادکنک و برف شادی دستشونه
کای مشغول این بود که بتونه برف شادیو درست کنه و تو هوا بپاشه ، ولی نمیتونست و زیر لب غر غر میکرد

هوسوک با یه لبخند احمقانه بادکنکی که تو دستش بود رو ترکونده بود و به جانگکوک "تولدت مبارک" گفته بود و جنی با یه کیک توی دستش اونجا وایستاده بود ، جوری که انگار مجبورش کردن اینجا وایسته
و سهونم داشت فیلم میگرفت

همه چی خیلی یهویی بود و این باعث شده بود جانگکوک سر جاش میخکوب بمونه

اما از همه عجیب تر برا جانگکوک این بود که امشب اصلا تولدش نبود و حتی بهش نزدیکم نبود 
با یه قیافه ی "بچ وات د فاک"ـی برگشت طرف تهیونگ
- اینجا دقیقا چه خبره ؟؟؟

تهیونگ که انتظار همچین ریکشنیو داشت یدونه از همون لبخندای دیوثانه ی جانگکوک ، به خودش تحویل داد
- یه تلافی کوچیک... خیلی کوچیک ولی—

🔞Seducer daddy🔞Where stories live. Discover now