Dear Mr. Lion

214 79 127
                                    

ووت دین و ایمان یک ففیک است!
خیلی با دقت خونده بشه, کل ففیک روی اطلاعات همین پارت استواره!

مستر دیر با کت و شلوار و سر حیوانیش وسط راهرو ,

جلوی یکی از اتاقایی که هری تا حالا بهشون وارد نشده بود ایستاده بود...

وقتی هری بهش رسید

برای چند ثانیه خیره نگاهش کرد تا زمانی که صداش رو بشنوه

"بهت گفتم بیایی اینجا, چون باید یه چیزایی رو بدونی..."

هری آروم سر تکون داد تا ببینه که از جیبش, یه کلید مشکی رنگ عجیب درمیاره و در اتاق رو باز میکنه...

وقتی در رو باز نگه داشت و منتظر به هری نگاه کرد ,

هری اول وارد شد و بعد...

خیره به اتاق رو به روش موند...

اتاق بزرگی بود,

انگار که دوتا اتاق رو به هم چسبونده باشی و تشکیل دهنده اونجا باشه...!!

سمت راست هری, پر بود از مانیتور های مختلف,

سمت چپش, وسایل برقی مختلف, مثل تلفن و لپ تاپ...

و در مرکز اون اتاق...

یه مکعب غول پیکر تشکیل شده از شیشه های مشکی وجود داشت,

که صندلی ی فلزی در مرکزش وجود داشت...

هری به مکعب خیره موند

تا زمانی که صدای قفل شدن در رو شنید...

"به اتاق مکعب سیاه خوش اومدی !"

و اونجا بود که هری فهمید دقیقا در چه جای حیاتی وجود داره!

هری تنها چرخید سمت مستر دیر و منتظر نگاهش کرد تا توضیحاتش رو بشنوه,

مستر دیر کتش رو دراورد و همین طور که استین هاش رو بالا میزد

به مکعب مشکی رنگ مرکز اتاق اشاره کرد

"مکعب خاطرات... برای طعمه هایی استفاده میشه که به اینجا اورده میشن, میدونی این دستگاه, یه تکنولوژی خیلی خاصه..."

دور مکعب میچرخید و با دستاش برای هری حرف میزد

"خیلی خیلی سال پیش, موسسان این جزیره, دزدی خانوادگی بزرگی رو انجام دادن...که همین دستگاهیه که میبینی... تنها یک نمونه ازش وجود داره که اون هم, در بستیال سیتی هست... کسی که بره توی مکعب خاطرات تمام خاطراتش ازش گرفته میشه و رسما, دیگه هیچ گونه حسی نمیتونه داشته باشه, هیچی حس نمیکنه!"

¦ βesTial €ity ¦Where stories live. Discover now