ووت دین و ایمان یک ففیک است!
وقتی توسط دو گارد با کلاه حیوانی گرگ, در تاتر براش باز شد...
نفس عمیق کشید و وارد شد.
هری...
خب هری تیپ خودش رو داشت!
و قطعا نمیشد با استایلی که داره ازش انتظار داشت که
لباسایی که واسش آورده شده بود رو مرتب بپوشه!
اره,
اون کت و شلوار فاق بلند تا دور کمرش رو پوشیده بود
اما پیراهن گلبهی نازک رو تنش کرده بود و دکمه هاش تا کمر شلوارش باز بود...
و پیراهن رو کرده بود تو شلوارش...
دوتا بوت ساده مشکی پوشیده بود که از زیر شلوار پاچه گشادش خود نمایی میکردن...
رینگ و گردنبند و لاک گلبهی ست با پیراهنش که جلب توجه میکرد...
وقتی وارد شد
روبه روش با ده قدم فاصله صندلیا دو طرف سالن وجود داشتن,
سالن بزرگی نبود...
اما دقیقا از کنار در ورودی پله داشت به بالکن...
که دو نفر از گرگ ها جلوی پله ها ایستاده بودن و معلوم بود اونجا چه کسانی قراره بشینن!
هری قدم برداشت,
صندلیای تاتر یکی در میون پر بود...
و سالن نمایش بازیگر داشت!
دور تا دور سالن عکس انسان هایی با کلاه حیوانات بود...
و حتی بازیگران روی صحنه هم ترکیبی از انسان های حیوانی مختلف بودن...
بین دو ردیف صندلی وسط تاتر ایستاد,
وقتی صدای خنده ی نازک زنی رو از بالای سرش شنید کمی چرخید و سرش رو جایی دقیقا پشت سرش, روی بالکن چرخوند...
مستر دیر...
با یه زن جوان که بازوش رو گرفته بود و با باد بزن توری خودش رو باد میزد,
اونجا ایستاده بودن...
مستر دیر
مستقیم به صحنه نمایش خیره بود و اون زن تمام توجهش روی مستر دیر بود...!
وقتی مستر دیر کمی سرش رو پایین انداخت و از پشت کلاه حیوانیش به هری متقابلا نگاه کرد ,
هری آب گلوش رو پایین فرستاد و سرش رو برگردوند...
ردیف اول و دوم از جلو پر بود از تماشا چی!
ردیف سوم تک و توک پر بود...
و هری ترجیح داد چند قدم جلو بره و سمت چپ سالن توی ردیف پنجم بشینه...
یک ردیف مونده به آخر...
به نمایش خیره شد,
حتی نمیتونست روی نمایش تمرکز کنه....
حتی نمیدونست اینجا چیکار میکنه!
وقتی چند ثانیه گذشت و کسی کنارش نشست...
سرش رو برگردوند تا مستر دیر رو ببینه که کنارش میشینه
بدون اینکه چیزی بگه!
و بدون اینکه حتی نگاهش کنه!
هری نمیدونست چه واکنشی داشته باشه,
پس لباش رو زبون زد
و...
اولین کلمه ای که به زهنش اومد رو گفت
"های!"
YOU ARE READING
¦ βesTial €ity ¦
Mystery / Thriller¦ Larry Stylinson Mystery Novel ¦ مستر دیر عزیز من از شما طلب بخشش دارم من نه قاتلم نه گناهکار و نه طعمه! من نه به شما, و نه به بستیآل سیتی تعلق ندارم! لطفا پوزش بنده رو بپذیرید و بنده رو به لندن برگردونید! خدمتگزار شما مستر بانی. هشدار:عزیزان این ف...
