Dear Miss. Pigeon

262 82 156
                                    

ووت دین و ایمان یک ففیک است!


Season two
Part two:

هر کسی غرق کار خودش بود,

ویالونیستی که مینواخت...

انسان های حیوان نمایی که با هم میرقصیدن....

یا مردمانی که با لیوان های پر نوشیدنی گوشه, گوشه, عمارت ایستاده بودن...

و افرادی که برای هدفی اونجا بودن...

مستر دیر پشت میز گرد کوچیکی که کنارش نیکول بود
خیلی بی حرکت نشسته بود و به جمعیت چشم دوخته بود...

داخل و خارج عمارت بین جمعیت پر بود از گاردهایی که به شکل مخفیانه امنیت اونجا رو تامین میکردن,

گناهکارانی که لباس معمولی پوشیده بودن و توی جمعیت حضور داشتن و نگهبانانی که دور تا دور عمارت و بیرون عمارت ایستاده بودن...

مستر دیر حس خوبی نسبت به آرامش اطرافش نداشت...

انگار یه چیزی اونجا درست نبود...!

سمت نیکول خم شد و چیزی دم گوشش زمزمه کرد,

بلافاصله پسر از صندلیش پایین اومد و سعی کرد از جمعیت عبور کنه...

از کنار مستر کرو با کت و شلوار تمام مشکی و سر حیوانی تمام مشکیش و چشمای قرمزش گذشت,

مستر کرو نگاهش رو تا زمانی که از پله ها بالا رفت بهش دوخت...

اون کت و شلوار مشکی و کله گرگ کوچیک و مشکی روی سرش بهش میمومد!

نیشخند زد و بعد صدای کسی رو توی گوشش شنید

"فاکس اینجاست..."

وقتی سرش رو چرخوند

مستر بر رو دید با کت و شلوار مشکی و کلاه خرسی مشکی با چشمای قرمزش !

سر تکون داد و ازش جدا شد...

هری به خودش توی آیینه خیره نگاه میکرد...

تا زمانی که-

صدای در رو شنید..

"هری؟ اماده ای؟"

هری بعد از آخرین نگاه به خودش و کت و شلوار سفید و سر پاندا مشکیش چرخید و سمت در رفت

با باز شدن در نیکول رو دید و بهش لبخند زد

"خودتو ببین, چقدر خوشتیپ شدی!"

¦ βesTial €ity ¦Where stories live. Discover now