'Welcome back to the season 3-
پشت میزش نشسته بود...
خیره بود به عکس کسی که ماه ها بود ازش خبری نداشت,
دیگه کلافه شده بود!
دستش رو توی موهاش کشید و به پرونده ی روی میزش با ناامیدی نگاه کرد
پرونده اون گروه خلافکاری بزرگ هنوزم باز بود!
کشتی ها
افراد گمشده
هر دفعه انگار آب میشدن میرفتن توی زمین!
میرفتن به اون جزیره!
نایل بار ها سعی کرده بود به مافوقاش حالی کنه!
سرش رو به چپ و راست تکون داد و پرونده رو بست
"دنبال کردن این پرونده , یکی از مهم ترین آدمای زندگیم رو ازم گرفت..."
پرونده رو دستش گرفت و سمت در اتاقش قدم برداشت,
"این لعنتی رو دیگه ادامه نمیدم!"
اما دقیقا زمانی که به پشت درش رسید
درش زده شد!
گلوش رو صاف کرد و در رو باز کرد
پشت در
مرد قد بلندی بود،
با پاهای کشیده و کت سفید عجیبی پر از پر که روی شونه هاش انداخته بود,
موهای مرتب و چشمای کشیده و نیمه باز...
لباش به سمتی جمع شد و سرش رو کمی کج کرد،
"میتونم بیام تو؟"
نایل....چیزی نگفت
تنها کنار رفت تا اون مرد وارد بشه...
وقتی با آرامش وارد شد و روی یکی از مبل ها نشست
نایل دید که در پشت سرش بسته شد!
اخم کرد و برگشت پشت میزش
پرونده رو روی میزش گذاشت تا ببینه که مرد خیلی با حوصله پاهای بلندش رو روی هم میندازه و با دستایی که از تتو پر بودن و ناخون های بلند و در عین حال مرتبی که داشت ,
کتش رو روی شونش کمی جلو تر میکشه...
"ببخشید, میتونم بپرسم شما دقیقا کی هستید؟"
مرد با صورت بی حسش کمی بالا تنش رو چرخوند سمتش که نایل تونست پیراهن مشکی با دکمه های بازش تا زیر سینش و گردنبند مثلت رو توی گردنش و چشمای مشکی به رنگ شب و موهای هم رنگش رو ببینه....
YOU ARE READING
¦ βesTial €ity ¦
Mystery / Thriller¦ Larry Stylinson Mystery Novel ¦ مستر دیر عزیز من از شما طلب بخشش دارم من نه قاتلم نه گناهکار و نه طعمه! من نه به شما, و نه به بستیآل سیتی تعلق ندارم! لطفا پوزش بنده رو بپذیرید و بنده رو به لندن برگردونید! خدمتگزار شما مستر بانی. هشدار:عزیزان این ف...
