پارت 14

268 75 23
                                    

لی بعد رها کردن یقه ییبو ، کف دستش را روی میز چوبی کوبید : میدونستم!!
جیانگ چشم غره ای رفت.
×صداتو بیار پایین ییشینگ!
ییبو در حال جویدن ناخنش گفت.
+اونجوری که شما فکر میکنین نیست.
لی ایندفعه با صدایی ارام که فقط خودشان بشنوند صحبت میکرد.
××ببین امروز که با لباس یقه اسکی اومدی فهمیدم. دیروزم که کلا نیومدی! البته خوب راه میرفتی.. من اصلا ندیدم اخ و اوخ کنی..
کمی فکر کرد و هینی کشید.
××نگو جان گات از قبل همه چیزو اماده کرده بود تا تو اذیت نشی؟
ییبو ناخنی که دیگر چیزی از آن قابل به دندان گرفتن نبود رها کرد و جدی به لی و جیانگ که روبرویش در کافه نشسته بودند خیره شد.
+گفتم اتفاقی نیفتاده . چرا باور نمیکنین؟
جیانگ با خجالت گفت.
×خب یه کبودی رو گردنت داری و دیشبم.. به من گفتی مست کردی و .. تمام روز تو اتاقت بودی.
ییبو اهی کشید.
+اصلا کی به شماها گفته من از پسرا خوشم میاد؟ قبل اینکه قضاوت کنین اول مطمئن بشید.
لی پرسید : خب داداش تو از پسرا خوشت میاد ؟
ییبو دستانش را روی میز درهم قفل کرد: اره.
جیانگ نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد و لی و ییبو هم بعد او خندیدند. کاپوچینو و کیک شان اورده شد . بعد رفتن گارسون لی گفت.
××خب میشه حالا بگی چیشده و جان باهات چیکار کرده ؟
ییبو با کیکش ور رفت تا بتواند تکه ای مناسب جدا کند.
+کاری نکرده . ما مست بودیم و اون اشتباها گردنمو بوسید. همین.
جیانگ و لی همزمان گفتند : واااو.
لی اضافه کرد.
××پشمام جدیدا با یه بوس ، جاش کبود میشه ؟ نظر شما چیه شهروند سونگ؟
و چنگال خالی ش را جلوی دهان جیانگ گرفت.
×بله خبرنگار جانگ. اگه نظر منو بخواین شهروند وانگ دارن کصشر میبافن.
ییبو نچ نچی کرد.
+قبلنا خیلی مودب بودین. چرا یهو اینقد مسخره و بی ادب شدین؟
×خب قبلا باهم صمیمی نبودیم . الان خیلی چیزا رو بهم گفتیم.
ییبو به تقلید از جان ، قبل چپاندن تکه بزرگی از کیک در دهانش ، گفت.
+هنوز خیلی چیزا رو راجب من نمیدونین.
لی با تعجب نگاهش کرد و بعد عوق زد.
×شبیه اون شیائوجان شدی!
ییبو با دهان پر و لپ های باد کرده با چشم هایش خندید و ابرویی بالا انداخت. بعد تمام شدن عصرانه شان ییبو به صندلی تکیه داد .
+خب حالا مسخره بازیاتونو دراوردین و اذیتم کردین. بزارین یه چیزی بگم دلتون برام بسوزه.
لی و جیانگ مشتاقانه نگاهش کردند.
+اون یادش نمیاد منو بوسیده و این کارو با گردنم کرده.
جیانگ پوزخند ناامیدانه زد.
×داری اذیت میکنی؟
ییبو گویی با مسئله ای عادی رو به روست با صورتی بی حس گفت.
+نه . انگار خیلی مست بوده و فراموش کرده.
لی چند ثانیه چشمان خمارش را بست.
××مطمئنی خودشو نزده به اون راه ؟
+دیشب ازش پرسیدم چیزی یادته ؟ تو چیزایی که تعریف کرد خبری از ماچ و بوس نبود. خیلیم عادی باهام رفتار میکنه. امروزم مثل همیشه برام قهوه گذاشته بود.
××پس شاید خیلی مست بوده.
+درسته خیلی خوشگله ولی.. بعید میدونم از مردا خوشش بیاد . نظر شما چیه.
لبخندی زد.
+شماها بدون اینکه من بهتون بگم فهمیدین گی م!
جیانگ چهره ای مغرورانه به خود گرفت.
×خب ما آی کیو بالایی داریم .. (مکث) ولی حقیقتا رفتارات داد میزنه . با دخترا خوب نیستی و تو کلاس اذیتشون میکنی. از پسرا تعریف میکنی و یه کارایی میکنی که .. چجوری بگم .. کلا خیلی گیی داداش.
ییبو اهایی گفت.
+خب جان گا چی؟
×ما فقط یه بار دیدیمش چجوری حدس بزنیم؟ تو هرشب باهاش میخوابی... منظورم اینه پیشش میخوابی نظر خودت چیه ؟
ییبو زیر لب فحشی داد.
+نمیدونم . بیخیال.. بیاین بریم اون پارکی که گفتین فستیوال غذا گذاشته .
بلند شد و کاپشن کوتاه چرمش را پوشید. لی و جیانگ هم بلند شدند و با ماشین لی به آن پارک رفتند . فستیوال پر از غذا رایگان ، رقص و آواز بود . ییبو یادش نرفت برای والدینش عکس و فیلم بفرستد و ویبویش را اپدیت کند . نیمه شب به اتاق برگشت. جان خواب بود یا حداقل تظاهر میکرد خواب است.
حوصله دوش گرفتن نداشت. فقط لباسهایش را عوض کرد و در تخت دراز کشید . پتویش را برای شسته شدن فرستاده بود. پتوی قرضی خوابگاه رویش انداخت. شنبه بود و هیچکدام کلاس نداشتند.
باید شانسش را در مورد جان امتحان کند و وقت بیشتری با او بگذراند؟ چیزی بهتر از این که یک دوست پسر بی نقص داشته باشد که هر شب بتواند کنارش بخوابد وجود دارد؟
به رویای احمقانه اش نیشخند زد . چه کسی لایق داشتن آن بت پرستیدنی ست؟
حداقل خودش را در جایگاه داشتن شیائوجان نمی دید. ولی قبل خواب به خودش گفت حتما فردا پیشنهاد بدهد با هم بیرون بروند. حتی شده برای خرید .

LinJie _ Yizhan _ امتدادWhere stories live. Discover now