ساید استوری3

194 52 98
                                    

یک بار دیگر نتایج فشار چشم را بررسی کرد.
×یکی از مجاری چشمی تون تقریبا مسدود شده. برام عجیبه چطور تا الان دووم اوردید.

پدرش هم سابقه این بیماری را داشت اما علائمش در پنجاه سالگی بروز کرده بود نه در اوایل سی و یک سالگی!
×چشم درد و سردرد از اولین نشونه هاست. داخل عنبیه تون یه لکه تیره بوجود اومده و حدود یک میلی متر به خارج متمایل شده. متوجهش نشدید؟
اگر میگفت متوجه نشده چون بیشتر وقتش را در محیط کار میگذراند، پزشک زن به او میخندید؟
_خب راستش من.. همیشه زیاد پشت مانیتور میشینم و بنظرم اون سردردا و ضعیف شدن چشمام عادی بود!

دکتر دستی به موهای فرفری عسلی رنگش کشید.
×تو خانواده تون سابقه داشته؟
_بله پدرم.. اما .. باید برای درمان چیکار کنم؟
×پیشنهاد من جراحیه.
جان دستهایش را روی زانو مشت کرد.
_ولی ج

راحی باید اخرین گزینه باشه! یه قطره چشمی یا لیزر ..
×اقای شیائو مجاری مسدود شده. اینطوری پیش بره همون نقطه سیاه تو عنبیه چپتون نابینا میشه.

نتایج ازمایشات را به مطب دکتر خصوصی دیگری همان نزدیکی ، برد. بعد از پرداخت هزینه ویزیت خیلی زود وارد اتاقک شد. نیاز نبود مانند پزشکان عمومی مدت طولانی در صف انتظار بماند.
او هم پیشنهاد داد تا اخر ماه جراحی را انجام دهند.
میگفت جراحی سختی نیست و عوارض ندارد.
میگفت نهایتا یکی دو روز بستری میشود.
میگفت بعد از یکماه میتواند با عینک های مخصوص سر کارش برگردد.
جان قبول کرد.
یک نامه مرخصی پزشکی یک ماه و نیمه گرفت تا به کارفرمایش بدهد. و البته امیدوار بود کارفرما هزینه ها را تقبل کند.

**************

قبل اینکه وارد اتاق جراحی شود موبایلش را برداشت. با ای پی ثابت و اکانت مجازی به مدت شیش ماه به همه برنامه های چینی دسترسی داشت. اکانت ویچت ییبو مدتها بود بازدید نشده بود. چندین ماه گذشته و پیامهای قبلی جان هم سین نخورده بودند.
تاریخش حتی خیلی قبل تر از روزی بود که نیمه شب به جان زنگ زد و با عصبانیت گفت نباید اجاره خانه را میپرداخته!
شاید هم شماره ش را عوض کرده است؟
بهرحال برایش نوشت .

_ییبو خیلی وقته انلاین نشدی و حرف نزدیم.. در هفته چندبار بهت پیام میدم و زنگ میزنم اما جواب نمیدی.. مگه قرار نزاشتیم بعد فارغ تحصیلی ت بیای پیشم؟

اهی کشید. بک گراندش را بوسید و نوازش کرد. کسی چه میداند شاید این عمل موفقیت امیز نباشد و برای همیشه بینایی ش را از دست بدهد. شاید اخرین باری باشد که این صورت دوست داشتنی و گونه های برجسته از خنده را میبیند.

روی کاغذی که پشت گارد موبایل بود نوشت .
" گاگا عاشق توعه"
موبایلش را خاموش کرد و به امانات تحویل داد. پرستاران راهنماییش کردند تا وارد بخش بیهوشی شود.

LinJie _ Yizhan _ امتدادजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें