تهیونگ نگاهش رو از پستونک گرفت و به مادر لیلی که
مضطرب و گیج نگاهش می کرد داد. لبخنده نصفه نیمه ای زد و پستونک رو با کمی تلاش توی دهان جونگکوک گذاشت.لیلی سمت سبد تهیونگ رفت و با دیدن کوکیهای توش چشمهاش برق زدن.
_میشه یکی بردارم؟
مادر لیلی موهای دخترش رو نوازش کرد.
_لیلی، بیا کنار عزیزم.
تهیونگ به جونگکوک که با لبخنده ذوب کنندهای پستونک میخورد نگاه کرد، اون زیادی شیرین بود، باید از این پارک فرار می کردن قبل از اینکه مردم جونگکوک رو به عنوان قند بخورن!
_آره هر چندتا می خوای بردار..
تهیونگ به سادگی گفت و لیلی با خوشحالی دست هاش رو پر کرد، به هر حال اون کوکی ها خیلی هم خوب نشده بودن.
_ددیِ کوکی عسلی خیلی مهربونه!
_لیلی!مادر لیلی این بار با صدای خشکی اخطار داد و تهیونگ لبهاش رو روی هم فشرد تا نخنده.
لیلی یکی از کوکی ها رو به جونگکوک داد و همون طور که شیرینیِ توی دهان خودش رو میجوید لب هاش رو آویزون کرد._چیه مگه؟ آقای تهیونگ خودش گفت.
چشم های زدن گرد شدن و قبل از اینکه چیزی بگه تهیونگ وسط پرید!
_خب دیگه گمونم ما باید بریم!
قبل از اینکه اوضاع پیچیده بشه تهیونگ بعد از دادن کوکیهای دیگه ای به لیلی سبدش رو از روی نیمکت برداشت.
_خداحافظ کوکی عسلی، خداحافظ ددیِ کوکی!
لیلی با صدای بلندی گفت و برای اونا که داشتن ازشون دور میشدن دست تکون داد و این بار تهیونگ برای خندیدن هیچ مقاومتی نکرد وقتی دید مادر لیلی داره به دخترش چشم
غره میره.کمی بعد مرد همون طور که توی فضای سبز و دورتر از وسایلهایبازی توی پارک قدم میزد متوجه نگاه پسر کوچولوش روی خودش شد.
نیشخندی زد و به پسر کوچولو نگاه کرد، پستونک رو از دهن پسرش بیرون آورد و شاهدِ لبخندی که لثه هاش رو به نمایش می زاشتن شد.
ابرویی بالا انداخت و با لبخند کجی گفت: چیه؟ تا حالا کسی رو به جذابی من ندیدی؟!
_دَ..~
مردمک های گشاد شده از هیجان تهیونگ به سمت پسر کوچولو چرخید و با تعجب به اون که این صدا رو از بين لبهاش خارج کرده بود خیره شد.
_واو! این یه چیز جدید بود!
جونگکوک که هر بار با دیدن این چهرهٔ شوکهی تهیونگ هیجان زده میشد گوش مرد رو کشید و ذوق زده خندید.
_دَ...~
_خدایا اون دخترهی وراج کاره خودشو کرد.
تهیونگ با لبخندی که میرفت تا روی لبهاش بشینه گفت.
![](https://img.wattpad.com/cover/351640419-288-k138628.jpg)
YOU ARE READING
🌈 𝐊𝐞𝐞𝐩𝐞𝐫 ᵗᵃᵉᵏᵒᵒᵏ
Fanfictionتهیونگ فقط رفته بود به شهر تا یه حیوون خونگی بخره، قرار نبود اون مارشمالو کوچولو رو ببینه و بعد تصمیم بگیره واسه نگه داشتنش هرکاری بکنه... ❤️🌈 Couple: Taekook Genre: Vampire, Fluff, Drama, Romance, Smut Written by Liya ‼️اکانت قبلی از دسترس نویسنده...