جیمین به آرومی در اتاق خوابشون رو باز کرد و همون طور که به سمت تختشون قدم برمیداشت با ناراحتی و دلسوزانه به جونگکوکی که محکم توی بغل یونگی گرفته شده بود و روی تخت خوابیده بود نگاه کرد.
جیمین پچ پچ کرد: بالاخره خوابید یونگی؟
_من بیدارم هیونگی.
صدای بچگونهٔ جونگکوک نامفهوم شنیده شد و بعد پسر سرش رو از توی بغل یونگی بیرون آورد.
_ددی حالش خوبه؟
جونگکوک با نگرانی و صدای ضعیفی پرسید و چرخید تا به جيمين که به سمتشون می اومد با چشمهای لرزونش نگاه کنه._نگران نباش عزیزم، تهیونگ حالش خوبه، هوسوک و جیانگشی کنارشن.
_ولی سه روز گذشته و هنوز نمیتونم برم خونه پیش ته ته.
جیمین طرف دیگهٔ پسر روی تخت خزید و دست کوچیکش رو گرفت.
_یکم صبور باش کوکی، همه چیز درست میشه.
جیمین سعی کرد با اطمینان بگه و نگاه شکسته ای به همسرش انداخت.
یونگی موهای جونگکوک رو نوازش کرد و گفت: تازه اینجا پیش ما خیلی هم خوش میگذره مگه نه؟ کلی بازی می کنیم و شبا میریم ماشین سواری، دوستشون نداری خرگوش؟
جونگکوک نگاه براق از اشکش رو بین جیمین و یونگی که کنارش دراز کشیده بودن و توی آغوششون گرفته بودنش
چرخوند._آره ولی...من باید برگردم خونه.
جونگکوک بغض کرد.
این وضع خیلی براش دردناک بود.دو روزی بود که از بیمارستان مرخص شده بود و تهیونگ هنوز برای دیدنش نیومده بود و از همه بدتر خودش هم نمیتونست بره خونه پیش ددیش و هیچکس بهش نمی گفت که چرا، تنها چیزی که جیمین بهش گفته بود این بود که ″تهیونگ یکم مریضه.″
جونگکوک خسته و کلافه شده بود، با خودش فکر میکرد تهیونگ از دستش عصبانی و ناراحته و حالا اون رو به جیمین و یونگی داده تا بزرگ کنن!
فکرهای وحشتناک زیادی توی سرش بودن و شبها به شکل کابوس بهش هجوم می آوردن و جونگکوک فقط نیاز داشت تا تهیونگ بغلش کنه و بهش بگه که کنارشه و جاش امنه.
جیمین کمی روی آرنجهاش بلند شد تا دید بهتری به چهرهٔ بغض کردهٔ جونگکوک داشته باشه.
همون طور که موهای خوش رنگ و نرمش رو از روی پیشونیش کنار میزد زمزمهٔ بامحبتی کرد: تو باید برای تهته قوی باشی عزیزم، قول میدم خیلی زود ببینیش فقط باید یکم صبور باشی.جونگکوک همون طور که بخاطر نگه داشتن گریهاش چونهاش میلرزید پلکهاش رو مالید تا اشک نریزه.
_ب-باشه یکم دیگه صبر میکنم تا... تا ددیم خوب بشه.
جیمین لبخند کوچیکی زد و خم شد تا پیشونی پسر رو ببوسه.
YOU ARE READING
🌈 𝐊𝐞𝐞𝐩𝐞𝐫 ᵗᵃᵉᵏᵒᵒᵏ
Fanfictionتهیونگ فقط رفته بود به شهر تا یه حیوون خونگی بخره، قرار نبود اون مارشمالو کوچولو رو ببینه و بعد تصمیم بگیره واسه نگه داشتنش هرکاری بکنه... ❤️🌈 Couple: Taekook Genre: Vampire, Fluff, Drama, Romance, Smut Written by Liya ‼️اکانت قبلی از دسترس نویسنده...