🦋Part 4,S2🦋

423 81 18
                                    

ساعت نزدیک یازده بود و تهیونگ و پسرش برای خواب آماده می شدن. روز سخت و دردناکی رو پشت سر گذاشته بودن و تهیونگ تصمیم داشت حالا که آروم تر شدن به شیوهٔ خودش با جونگکوک صحبت کنه.

لیوان پلاستیکی رو دست جونگکوک داد تا باهاش کف‌های دهانش رو بشوره، خودش هم مسواکش رو توی کابینت حمام گذاشت و بعد از اینکه دست جونگکوک رو گرفت بیرون اومدن.

قبل از خواب لباس های جونگکوک رو با بلیز و شلوار سفید خنکی عوض کرد و لازم به گفتن نبود، تهیونگ می دونست پسرش بدون اون نمیتونه بخوابه، پس لبخندی به چهره اش زد تا مطمئنش کنه و بعد خم شد و بغلش کرد تا به اتاق مرد برن.

_من که بچه نیستم.
_یعنی دوست نداری دیگه بغلت کنم؟

جونگکوک با کمی مکث گفت: یعنی میگم ف-فقط ته‌ته می تونه بغلم کنه.

تهیونگ آروم بهش خندید و دست لطیفش رو بوسید، چون خدایا، توی اون لباس سفید با قلب‌های کوچیک آبی رنگ خیلی پرستیدنی تر شده بود.

برق رو خاموش کرد و وارد اتاق شد.
بالش‌ها رو کمی جا به جا کرد و بعد از کنار زدن پتو، جونگکوک رو به آرومی بینشون خوابوند. چراغ خواب رو روشن کرد و کنار پسر کوچولو خزید و بدن‌هاشون فوراً بهم جفت شد!

جونگکوک با برخورد نوک بینی هاشون بهم آروم خندید و تهیونگ همون طور که بابت دیدن دوباره اون لبخنده شیرین احساس رضایت می کرد موهای پسر رو با آرامش پشت گوشش گذاشت.

_جاییت درد نمی کنه کوچولو؟

تهیونگ زمزمه کرد و جونگکوک به نشونه "نه" سرش رو تکون داد.

_متاسفم.

جونگکوک با معصومیت به چشم های مرد خیره شد، میخواست مطمئن بشه تهیونگ هیچ وقت بهش صدمه نمی زنه.
تهیونگ همون طور که با دستش موهای پسر رو به آرومی شونه میزد نفسی گرفت و زمزمه کرد: یادته بهت گفتم یه هیولا توی من زندگی میکنه؟

جونگکوک سر تکون داد و تهیونگ لبخنده محوی زد.

_اون هیولا یه وقتایی گرسنه اش میشه!
_مگه همیشه غذا نمی خوره؟

تهیونگ به لحن بامزه جونگکوک خندید و ضربهٔ آرومی به بینی گرد پسر زد.

_نه، نمی تونه همیشه این کارو کنه، چون اون نگهبان یه نفره، اگه بخواد وقتش رو واسه غذا خوردن غذا تلف کنه اون یه نفر رو از دست میده.

جونگکوک دستش رو زیره بالشت برد و با ناراحتی زمزمه کرد: اگه هیولاست باید اون یه نفرو بخوره، اگه ازش مراقبت کنه دیگه نباید بهش بگی هیولا ته‌ته.

تهیونگ لبش رو گزید. شاید.

_ولی.. یه وقتایی واقعاً گرسنه میشه و.. انگار هیچ چیزی جز اون یه نفر نمی تونه سیرش کنه.

🌈 𝐊𝐞𝐞𝐩𝐞𝐫 ᵗᵃᵉᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now