🦋Part 9,S2🦋

370 84 33
                                    

[2 سال بعد]

تهیونگ، همون طور که پشت سینک ایستاده بود شیر آب رو بست و به پسر بچه ای که موهای پر پشت چتریش روی پیشونی و چشم هاش ریخته بودن و با شلختگی داشت پلیوری که باهاش رفته بود مدرسه رو در می آورد با نگرانی نگاه کرد.

_کوکی! مدرسه چطور بو-...

جونگکوک غرۂ بلندی داد و همون طور که سرش توی پلیور گیر کرده بود تو جاش بالا-پایین پرید.
تهیونگ چشم هاش رو چرخوند و همون طور که پیشبندش رو باز می کرد و دست هاش رو با حوله کوچیکی خشک می‌کرد غر زد.

_هوا سرده، نباید لباستو در بیاری عزیزم-..
_آآآههههه!

وقتی پلیور از سر پسر بیرون اومد و به طرفی پرتاب شد جونگکوک با اغراق آه بلندی کشید، در حالی که لبخنده گنده‌ای روی لب هاش بود، چشمهاش رو بسته بود و گردنش رو به عقب خم کرده بود.

پسر زیر چشمی به تهیونگ که جلوی آشپزخونه ایستاده بود و با اخم بهش نگاه می کرد خیره شد و بعد توی جاش محکم پرید.

_جونگکوک چت ش-..

پسر هشت ساله تو جاش می پرید و با هر پرش خودش رو به آشپزخونه نزدیک تر می کرد، در حالی که بدنش برهنه بود
و دست های سفیدش رو تو هوا تکون میداد.

_نگاه کن! .. ببین-..

جونگکوک باخنده گفت و با آخرین پرش مقابل تهیونگ ایستاد.
کمی تو جاش وول خورد، بعد دست هاش رو از هم باز کرد، آرنج هاش رو خم کرد و فیگور گرفت.

_ددی! امروز مربی ورزش بهم گفت من مثل یه ورزشکار حرفه‌ای ام!

تهیونگ به پسر که حسابی خودش رو منقبض کرده بود تا بازوهاش برآمده بنظر برسن خیره شد، در حالی که نگاهش روی بدن سفید پسر که دنده هاش قابل شمارش بودن بالا پایین می‌شد لب هاش رو روی هم فشرد تا نخنده.

و بعد فوراًنگاهش روی چهره پسرش که نفسش رو حبس کرده بود و سرخ شده بود افتاد، قبل از اینکه پسر خفه بشه گفت: آفرین عزیزم، مطمئنم که یه ورزشکار عالی میشی!

جونگکوک نفسش رو با فشار بیرون داد و همون طور که نفس‌های عمیق می کشید دست هاش رو دور کمر مرد پیچید و صورتش رو توی شکمش فرو کرد.

با صدای نامفهومی گفت: دیدی چقدر عضله دارم؟!

مرد موهای شکلاتی پسر رو نوازش کرد و با لبخند هومی کشید: آره، داری کم کم مرد میشی.

و بعد شونه های لاغر پسر رو نوازش کرد.

_من یه مرد خوب برای ددی میشم!

جونگکوک در حالی که سرش رو بالا گرفته بود و از پایین به تھیونگ خیره شده بود با لبخنده شیرینی گفت.
تهیونگ نفسش رو حبس کرد.

چهره جونگکوک هر روز داشت زیبا و زیباتر می شد؛ حالا که بزرگتر شده بود رنگ واقعی موهاش داشتن آشکار می شدن،
شکلاتی، که هر بار با بوی خوب شامپو قاطی می‌شد، صورتش گردتر و سفیدتر شده بود، دماغش از فرم بچگیش بیرون اومده بود و حالت بامزه و گردی به خودش گرفته بود.
لب پایینش بزرگتر بنظر می رسید ولی هنوز لبهاش غنچه‌ای بودن، دندون های شیری جلوش افتاده بودن و دندون های
دائمی‌ای که به جاشون در اومده بودن از قبلی ها درشت تر و
سفید تر بودن!

🌈 𝐊𝐞𝐞𝐩𝐞𝐫 ᵗᵃᵉᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now