🦋Part 10,S2🦋

418 77 24
                                    

عشق تو قدرتمندترینه
---------

انگشت های کشیده اش رو روی گونه سفید و نرم پسر توی بغلش کشید و لبخنده عمیقی که از قلبش سرچشمه گرفته بود روی لب هاش نشست، خم شد و بوسه ای آروم روی گونه پر پسر کوچولوش گذاشت.

جونگکوک همون طور که داشت باب اسفنجی نگاه میکرد و گیرین رو به سینه اش چسبونده بود بیشتر تو بغل مرد فرو رفت.

تهیونگ نفس عمیقی کشید و آروم موهای نرم و خوشبوی پسرش رو نوازش و مرتب کرد. بینیش رو بین اون طره‌های خوشبو کشید و بوسه های آرومی به سر پسرش زد.

_ته‌ته؟
_عسلم؟

مرد همون طور که چشمش به تلویزیون بود و منتظر بود پسرش ادامه بده بوسه های پشت سره هم و نرمی روی موهاش می زاشت.

_میشه بریم پارک؟ دلم میخواد تاب بازی کنم.

پسر آروم گفت و سرش رو چرخوند تا از پایین به مرد نگاه
کنه.

تهیونگ لبخنده ملایمی زد و جواب داد: حالا که به اندازه کافی خوابیدی و فردا تعطیله، البته که میشه!

_میشه پیاده بریم؟

مرد خندید و چتری های پسر رو به هم ریخت.

_فکر می کردم عاشق ماشین سواری ای!
_آره ولی... لطفاً!

پسر لب هاش رو آویزون کرد و تهیونگ رو بیشتر به خنده انداخت.

_خیله خب بیبی، بیا آماده شیم.

جونگکوک لبخند بزرگی زد و سریع از بغل مرد پایین پرید تا به سمت اتاقش بدوه.
تهیونگ کش و قوسی به بدنش داد و بعد از خاموش کردن
تلویزیون به سمت اتاق جونگکوک رفت.

خودش هم حوصله اش سر رفته بود پس بنظرش گشت و گزار عیبی نداشت بخصوص تو فصل پاییز که هوا بیشتر اوقات ابری بود و خبری از آفتاب نبود که اذیتش کنه!

_هوا کم کم داره سرد میشه، شلوارک نپوش.

تهیونگ در حالی که توی چارچوب ایستاده بود و آرنج هاش رو بالای سرش گذاشته بود باملایمت گفت.

_ولی من شلوارک سبزمو میخوام بپوشم، میخوام شبیه گیرین لباس بپوشم!

جونگکوک با اخم لب هاش رو جلو داد.

_آیگو! حدس بزن یاده چی افتادم!

_ددى ته‌ته، لطفاً! کوکی قویه، مریض نمیشه، قول میدم.

تهیونگ تکخندی زد و همون طور که وارد اتاق پسر می‌شد چشمی چرخوند.
سمت جونگکوک رفت و جلوی تخت پسر روی زانوهاش نشست تا از کشوی پسر براش لباس بیرون بیاره.

_یه بار وقتی خیلی کوچولو بودی لباسای مخملی قرمز و صورتی تنت کردم، موهای کمت رو خرگوشی بستم، مثل یه
عروسک شده بودی!

🌈 𝐊𝐞𝐞𝐩𝐞𝐫 ᵗᵃᵉᵏᵒᵒᵏUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum