🦋Part 17,S2🦋

334 73 10
                                    

هوای شب نسبت به روز خیلی خنک تر بود. نسیم سبکی سرتاسر آسمون تاریک شب میرقصید و همراه خودش داغی و گرمای هوا رو می‌شست و میبرد.

بیرون رستوران «دلفین» میزهای قرمز و زرد کوچیک دو
نفره‌ای چیده شده بود و محیط خارج رستوران پر بود از دختر پسرهای جوانی که برای قرارهاشون اونجا اومده بودند. ظاهراً خنکی هوا همه رو از خونه هاشون بیرون کشیده بود.

کمی کنارتر از میزها چند ماشین پارک شده بود که یکی از اونها ماشین وانت دار سفید و براقی بود که چرخ های بزرگ و مشکی رنگش حسابی نگاه‌ها رو جذب خودش می کرد.

دختر پشت وانت دستی به موهاش کشید و از جاش بلند شد با حرکتش توی وانت كمى ماشين تكون خورد، روی سکوی وانت نشست و سرش رو روبه آسمون گرفت.

_هوا خیلی صافه، ستاره ها خیلی خوب دیده میشن.

دختر سیزده ساله با انگشت‌هاش به آسمون اشاره کرد و ادامه داد: خیلی خوشگلن جونگکوک؟ بیا ببین.

پسر که وسط وانت دراز کشیده بود چشمی چرخوند و دست‌هاش رو پشت سرش گذاشت.

_دارم میبینم نلی.

_بیخیال! باید بلندشی وگرنه لباس هات چروک میشن.

جونگکوک لب هاش رو توی هم جمع کرد و اخمی به ستاره‌های پر نور و چشمک زن کرد.

_ماه کجاست؟ غیبش زده؟

کوتاه خندید.

_نه گمونم یه جای دیگه باشه، شاید پشت ساختمون رستورانه.

جونگکوک از جاش بلند شد و کنار دختر روی سکو نشست. آروم پرسید: تو از چیزمیزای توی آسمون خوشت میاد؟

چشم های نلی درخشید و سرش رو چرخوند تا به جونگکوک خیره بشه.

_معلومه میخوام فضانورد بشم و یه فضاپیما بسازم، بعد انقدر باهاش آسمون رو بگردم تا خدا رو پیدا کنم!

نلی تک تک کلماتش رو با هیجان گفت و بعد دست‌هاش رو مشت کرد و حین گرفتن نگاهش از پسر لب هاش رو از فرط خوشی گزید، انگار حتی فکر کردن به سفر فضاییش حسابی هیجان زده اش کرده بود.

جونگکوک سرش رو پایین انداخت و به کتونی‌های مشکیش چشم دوخت.

_بعدش چی میشه؟ وقتی خدا رو پیدا کردی چیکار میکنی؟

نلی به عقب تکیه داد و پاهاش رو روی هم انداخت، لب‌هاش رو به طرفی کج کرد و شونه ای بالا انداخت.

_آههه میدونی همیشه فکر میکنم خواسته های زیادی دارم ولی موقع گفتنشون انگار همه شون از مغزم فرار میکنن!

نلی آروم خندید ولی بعد یهو سمت پسر چرخید و شونه‌های آویزونش رو گرفت، چشم‌های گرد شده اش رو به جونگکوک دوخت و حین صحبت کردنش شونه های اون رو تکون داد.

🌈 𝐊𝐞𝐞𝐩𝐞𝐫 ᵗᵃᵉᵏᵒᵒᵏTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang