توی ماشین جیمین نشسته بود و توی راه خونهی جونگکوک بودن.جیمین امروز زودتر از برگشته بود و یونگی ازین بابت خوشحال بود.
قبل از اینکه راه بیفتن به جیمین گفته بود که حواسش باشه جلوی مامان تیزش چیزی درمورد مسائل بینشون نگه و جیمین هم قبول کرده بود.
اصلا حوصله نداشت، همین که مامانش اونجا بود، مهمترین دلیل بیحوصلگیش بود!
میدونست امشب قراره چی بشه، قرار بود مثل همیشه جلوی جیمین تحقیر بشه و مامانش بازهم هر غریبهای رو بیشتر از دو تا پسراش تحویل بگیره و دوست داشته باشه.
———————————————-
بعد از شامی که به طرز عجیبی با آرامش و سکوت مادرش خورده شده بود، توی بالکن کوچیک خونهی جونگکوک دور هم نشسته بودن و ری توی تختش خوابیده بود.
- یونگی هیونگ، باورت نمیشه، کار توی دفتر جیمین هیونگ خیلی باحاله. درسته که هنوز زیاد از پروندهها سر در نمیارم ولی میدونستی اون اختلاسگر دولتی که توی تلوزیون نشون میدادن رو یهجورایی جیمینی هیونگ کلهپا کرده؟ باید خیلی بهش افتخار کنی!
یونگی یه لبخند نصفه و نیمه روی لبش نشوند و لب زد
- افتخار؟ حتما میکنم.
خانم مین با پوزخندی روی لبش رو به یونگی گفت
- اوه پسر عزیزم، معلومه که افتخار میکنه، دیگه به چه چیزی به جز نامزدش میتونه افتخار کنه؟یونگی فقط سرش رو پایینتر انداخت و چیزی نگفت اما تونست گرمای دست جیمین رو روی رونش حس کنه که آروم نوازشش کرد و سعی میکرد آرومش کنه.
اما باید اعتراف میکرد حتی اینم مثل قبل روش تاثیر نداشت.
خانم مین به پسر کوچیکترش گفت
- کوکی، بوی عطرت دیگه خیلی قدیمی و چیپ شده، حالا که توی یه جای درست و حسابی کار پیدا کردی، وقتشه یه عطر دیگه بخری، منو یونگی برای همین یه ادکلن لاکچری و برند خریدیم. مامان کلی به هزینه افتاده پسرم.یونگی یکم بینیش رو اسنیف کرد تا بوی عطر قدیمی برادرش رو که کنارش نشسته بود حس کنه، اما چیزی که حس میشد بوی خوبی نبود. این عطر اون رو یاد خیانت مینداخت، بوی عطر جونگکوک اون رو یاد بوی عطر غریبهای که چند ماهه روی بعضی لباسای جیمین میمونه مینداخت، دلیلی که براش عطر خریده بود و کلی به خرج افتاده بود هم همین بود. ازین بو منتفر بود و میدونست عطر پرطرفداریهم هست و این روزا کلی ترند شده چون توی مترو هم خیلی بوش رو حس میکرد اما اصلا دوست نداشت از طرف برادرش هم اون بوی نفرتانگیز رو حس کنه.
اولین باری که اون بو رو حس کرد، روی یکی از کتهای جیمین بود، وقتی میخواست اون رو توی ماشین لباسشویی بندازه، این بوی عطر غریبه رو حس کرد اما فکرش رو هم نمیکرد از اون روز به بعد قراره هر هفته این عطر غریبه رو بیشتر و بیشتر اطراف جیمین و ماشینش حس کنه، در حالی که مطمئن بود جیمین همچین عطری رو نداره.
چند بار سعی کرده بود غیر مستقیم از جیمین در مورد این عطر بپرسه، سوالایی مثل "اوه یه بویی میاد!" "تو حسش نمیکنی؟" "این بوی چیه؟" "چه عطر خوشبویی زدی مارکش چیه؟" اما جیمین همیشه فقط میپیچوندش و جواب سر بالا میداد.
از اون موقع هرجا این عطر معروف رو حس میکرد حالت تهوع میگرفت و وقتی فهمید حتی داداشش هم این عطر ترند رو میزنه، تصمیم گرفت از موقعیتش نهایت استفاده رو کنه و عطر اونو عوض کنه.
- اوه مامان..زحمت کشیدی! ولی من از بوی عطرم راضی ام.
جونگکوک با لبخند کیوتی رو به مامانش گفت.- اه پسر قانع من! یکم لاکچری شو..یونگی بدو کادو رو بیار جونگکوک بازش کنه.
یونگی کادو رو آورد و داد به داداشش و گفت
- امیدوارم دوسش داشته باشی داداش. به نظرم بوش بهت میخورد.جونگکوک کادو رو ازش گرفت و آروم تشکر کرد.
جعبه عطر رو باز کن و جلوی بینیش گرفت- جدی خوشبوعه، مرسی هیونگ، مثل همیشه سلیقت حرف نداره!
—————————————————
حدود ساعت ۱ بود که به خونهی خودشون برگشتن، هر دو خسته بودن و بعد از تعویض لباسهاشون روی تخت رفتن.
امشب یکی از معدود شبهایی بود که جفتشون داشتن روی یه تخت میخوابیدن.
چند وقتی بود که هر دفعه یکی توی اتاق مهمان یا روی کاناپههای هال میخوابید!
اما حتی از نحوهی خوابیدنشون هم غم میبارید.
یونگی توی گوشهای ترین طرف تخت جمع شده بود و جیمین هم پشت بهش دراز کشیده بود.خواب به چشم هیچکدومشون نمیومد.
یونگی یاد سه ماه قبل افتاده بود.وقتی که مهم نبود چی شده و چه خبره، اونها شب رو توی بغل هم میگذروندن.
حالا که بیشتر بهش فکر میکرد، خودش خراب کرده بود.
با شکها و دلواپسیهاش، با فکرهای بیخود کردنهاش، با گیر دادنها و غر زدنهاش. هرکسی که بود خسته میشد. جیمین ۵ سال تحملش کرده بود.
با هم دیگه آروم آروم رشد کرده بودن اما حالا، یونگی با تمام وجودش حس میکرد این رابطه داره نفسهای آخر رو میکشه.
حتی تخت توی اتاق مشترکشون هم اگه زبون داشت اینو میگفت، میگفت "این رابطه داره تموم میشه."
_____
پایان پارت ۵.
![](https://img.wattpad.com/cover/354442758-288-k635261.jpg)
YOU ARE READING
𝐃𝐞𝐥𝐮𝐬𝐢𝐨𝐧
Fanfictionتوهم | Delusion - ما نمیتونیم دوباره خوشحال باشیم. + حتی اگه از همهچیزمون برای رسیدن بهش بگذریم؟ ------------ Couples: Taegi, Yoonmin, Secret Genre: Psychological, Angst, Drama, Slice of Life, Smut توجه: داستان این کتاب کاملا ساخت ذهن نویسندهست و...